Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
hypercriticize
زیاده خرده گیری کردن
Other Matches
cavils
خرده گیری کردن
cavilled
خرده گیری کردن
caviling
خرده گیری کردن
cavil
خرده گیری کردن
caviled
خرده گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
cavilled
خرده گیری
cavils
خرده گیری
caviling
خرده گیری
censoriousness
خرده گیری
nagging
خرده گیری
criticalness
خرده گیری
cavil
خرده گیری
knoit
تغ تغ خرده گیری
caviled
خرده گیری
pedantically
از روی علم فروشی و خامی از روی خرده گیری
superheat
زیاده از حد گرم کردن
indulges
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulging
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulged
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulge
زیاده روی کردن شوخی کردن
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
dribbling
خرده خرده پیش بردن
dribbled
خرده خرده پیش بردن
dribble
خرده خرده پیش بردن
dribbles
خرده خرده پیش بردن
job
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
round
بی خرده کردن
roundest
بی خرده کردن
scraps
خرده اوراق کردن
scrap
خرده اوراق کردن
scrapping
خرده اوراق کردن
scrapped
خرده اوراق کردن
retail
خرده فروشی کردن
sipped
خرده خرده نوشی
sips
خرده خرده نوشی
sip
خرده خرده نوشی
sipping
خرده خرده نوشی
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
overweary
زیاده خسته کردن خسته شدن
excess
زیاده از حد
distemperate
زیاده رو
kow-towed
زیاده
kow-tow
زیاده
overmuch
زیاده از حد
fulsomely
زیاده از حد
more and more
زیاده و زیاده
overly
زیاده
de trop
زیاده
excesses
زیاده از حد
supernumerary
زیاده
indulgent
زیاده رو
kow-tows
زیاده
infrugal
زیاده رو
kow-towing
زیاده
intemperate
زیاده رو
acquisitive
زیاده طلب
intemperance
زیاده روی
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
inordinateness
زیاده روی
hyperaesthetic
زیاده از حد حساس
inordinacy
زیاده روی
self indulgence
زیاده روی
extorter
زیاده ستان
extortionate
زیاده ستان
extortionary
زیاده ستان
immoderation
زیاده روی
exorbitance
زیاده روی
avarice
زیاده جویی
extorsion
زیاده ستانی
hairsplitting
موشکافی زیاده از حد
surfeit
زیاده روی
ultraism
زیاده روی
avaricious
طماع زیاده جو
excess clearance
تولرانس زیاده از حد
extortion
زیاده ستانی
hyperpragia
زیاده اندیشی
indulgence
زیاده روی افراط
richer
زیاده چرب یا شیرین
austerity
ریاضت سادگی زیاده از حد
inexpressibly
بیش از اندازه زیاده از حد
insobriety
زیاده روی در میگساری
indulgences
زیاده روی افراط
extravagance
زیاده روی بی اعتدالی
richest
زیاده چرب یا شیرین
rich
زیاده چرب یا شیرین
exceeding
زیاده روی زیادتی
extravagances
زیاده روی بی اعتدالی
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
lay it on thick
<idiom>
زیاده حداز کسی تمجیدکردن
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
He is too clever(smart,shrewd).
زیاده از حد زرنگ (نا قلا) است
crapulence
زیاده روی درخوردونوش بی اعتدالی
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
over-
پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
over
پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
supererogation
زیاده روی درکار خوش خدمتی
To go too far .
شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
crapulent
وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
follow up
پی گیری کردن
decoppering
مس گیری کردن
ensues
پی گیری کردن
ensued
پی گیری کردن
ensue
پی گیری کردن
caulk
بتونه گیری کردن
over refine
زیادنکته گیری کردن
to give wide berth to
کناره گیری کردن از
emendate
غلط گیری کردن
throw up
کناره گیری کردن از
to keep one's distance
کناره گیری کردن
retires
کناره گیری کردن
secedes
کناره گیری کردن
seceding
کناره گیری کردن
precluding
پیش گیری کردن
factorize
فاکتور گیری کردن
fuels
سوخت گیری کردن
shells
سبوس گیری کردن
shelling
سبوس گیری کردن
shell
سبوس گیری کردن
to split hairs
نکته گیری کردن
decarbonate
کاربن گیری کردن
preclude
پیش گیری کردن
precluded
پیش گیری کردن
precludes
پیش گیری کردن
fussiness
ایراد گیری کردن
seceded
کناره گیری کردن
emended
غلط گیری کردن
prevents
پیش گیری کردن
fueled
سوخت گیری کردن
decarbonize
کاربن گیری کردن
emending
غلط گیری کردن
to take measures
اندازه گیری کردن
emends
غلط گیری کردن
dry cleanse
لکه گیری کردن
dry-clean
لکه گیری کردن
dry-cleaned
لکه گیری کردن
point
هدف گیری کردن
dry-cleaning
لکه گیری کردن
dry-cleans
لکه گیری کردن
retire
کناره گیری کردن
hold aloof
کناره گیری کردن
preventing
پیش گیری کردن
secede
کناره گیری کردن
fuel
سوخت گیری کردن
fuelling
سوخت گیری کردن
fuelled
سوخت گیری کردن
refuel
سوخت گیری کردن
refueled
سوخت گیری کردن
prevent
پیش گیری کردن
refueling
سوخت گیری کردن
refuelled
سوخت گیری کردن
refuelling
سوخت گیری کردن
prevented
پیش گیری کردن
refuels
سوخت گیری کردن
ranging
قلق گیری کردن
intercepting
جلو گیری کردن
measure
اندازه گیری کردن
targetting
هدف گیری کردن
targets
هدف گیری کردن
intercepted
جلو گیری کردن
proofreads
غلط گیری کردن
emend
غلط گیری کردن
targeted
هدف گیری کردن
targeting
هدف گیری کردن
intercepts
جلو گیری کردن
proofreading
غلط گیری کردن
deburr
پلیسه گیری کردن
desalt
نمک گیری کردن از
targetted
هدف گیری کردن
to seclude oneself
کناره گیری کردن
intercept
جلو گیری کردن
target
هدف گیری کردن
crack down on
<idiom>
سخت گیری کردن
tup
جفت گیری کردن
proofread
غلط گیری کردن
petrol
بنزین گیری کردن
To remove the stains .
لکه گیری کردن
ultraist
کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
packing
قرار دادن حجم زیاده داده در فضاهای ذخیره سازی کوچک
to keep oneself to oneself
کناره گیری ازمردم کردن
to retire in to oneself
از جامعه کناره گیری کردن
fuelled
تقویت سوخت گیری کردن
fuel
تقویت سوخت گیری کردن
fuelling
تقویت سوخت گیری کردن
intercross
تقاطع کردن جفت گیری
to throw up
کناره گیری کردن از استعفادادن از
to snuff out
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
fuels
تقویت سوخت گیری کردن
fueled
تقویت سوخت گیری کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
take something to heart
<idiom>
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com