Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
Other Matches
demagnetize
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
degausser
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talked
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
speak
صحبت کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talk
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
confabulate
صحبت کردن
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
To cover (traverse)long distances.
مسافت زیادی راطی کردن
splurge on something
<idiom>
پول زیادی خرج کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
zeros
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zero
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to face a serious problem for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
put on one's thinking cap
<idiom>
زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
zeroes
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
to raise big problems for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
This is plain highway robbery .
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
degauss
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
extras
زیادی
wealth
زیادی
extra-
زیادی
immoderacy
زیادی
immenseness
زیادی
redundance
زیادی
intensity
زیادی
greatness
زیادی
surplus
زیادی
to a large extent
تا حد زیادی
numerousness
زیادی
greatly
به زیادی
enormousness
زیادی
nimiety
زیادی
immensity
زیادی
abundance
زیادی
infiniteness
زیادی
extra
زیادی
superfluity
زیادی
excess
زیادی
muchness
زیادی
excrescent
زیادی
hugeness
زیادی
profuseness
زیادی
superfluous
زیادی
profoundness
زیادی
profoundly
زیادی
frequentness
زیادی
overly
زیادی
unduly
زیادی
undue
زیادی
inordinacy
زیادی
extremeness
زیادی
intenseness
زیادی
heaviness
زیادی
excrescential
زیادی
excessiveness
زیادی
surpluses
زیادی
excesses
زیادی
supervacaneous
زیادی
to a degree
تادرجه زیادی
distichiasis
مژگان زیادی
interleaf
برگ زیادی
increscent
زیادی توسعه
clog
زیادی پرکردن
clogged
زیادی پرکردن
clogs
زیادی پرکردن
gaudery
پیرایههای زیادی
largely
تا درجه زیادی
outgrowth
گوشت زیادی
for long
مدت زیادی
overweight
وزن زیادی
fuzz ball
گوشت زیادی
extensiveness
کثرت زیادی
exorbitance
زیادی افراط
hyperacidity
زیادی اسید
over production
محصول زیادی
riffraff
زیادی توده
inordinateness
زیادی بی اندازگی
overblance
زیادتی زیادی
talked
صحبت
converse
صحبت
mouths
صحبت
talk
صحبت
talks
صحبت
colloquy
صحبت
colloquies
صحبت
conversing
صحبت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com