English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
Other Matches
The soldirs leg was amputated . پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
hazing تحمیل کار سخت یا زیاد
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
She slapped him. خواباندتو گوشش ( سیلی زد )
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
She wouldnt hear of it . she takes no heed. گوشش به این حرفها بدهکار نیست
He is hard of hearing. گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
he was refused employment کردند
they mulcted him او را جریمه کردند
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
they put their heads together با هم مشورت کردند
The trees are in bloom . درختها گه کردند
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
It was required of me . They imposed it on me . آنرا به من تکلیف کردند
they had words باهم نزاع کردند
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
potsdom agreement تاکید وتشریح کردند
They pinched my keys. کلیدهایم رابلند کردند
what a ready welcome i found! چه حسن استقبالی از من کردند !
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
the house was highly rated خانه رازیاد تقویم کردند
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
bombers raided the city بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
The kids stamped on the ants . بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
its was extended مدت اعتبارانرا دراز کردند
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
modulation تحمیل
exaction تحمیل
protrusion تحمیل
coercion تحمیل
protrusions تحمیل
possibly تحمیل
infliction تحمیل
imposition تحمیل
incurrence تحمیل
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
bombers raided the city بمب افگن هابران شهرحمله کردند
We sent for the doctor. برای ما این دکتر را صدا کردند.
Fatimid [پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
exacting تحمیل کننده
superimposable قابل تحمیل
cark تحمیل کردن
unmodulated تحمیل ناشده
pushier تحمیل کنننده
amplitude modulation تحمیل دامنهای
burden تحمیل کردن
pushy تحمیل کنننده
burdens تحمیل کردن
pushiest تحمیل کنننده
dictating تحمیل کردن
force تحمیل کردن
velocity modulation تحمیل سرعتی
forces تحمیل کردن
forcing تحمیل کردن
superimposition تحمیل زائد
protrudes تحمیل کردن
dictated تحمیل کردن
exactor تحمیل کننده
exactable قابل تحمیل
dictates تحمیل کردن
impose تحمیل کردن
imponent تحمیل کننده
fm , f.m. تحمیل بسامدی
imposes تحمیل کردن
density modulation تحمیل تکاثفی
dictate تحمیل کردن
imposable قابل تحمیل
inflictable تحمیل کردنی
protruding تحمیل کردن
protruded تحمیل کردن
modulator مرحله تحمیل گر
modulator electrode الکترد تحمیل گر
protrude تحمیل کردن
leviable قابل تحمیل
horn in تحمیل کردن
frequency modulation تحمیل بسامدی
negative modulation تحمیل منفی
demodulator تحمیل زدا
positive modulation تحمیل مثبت
put upon تحمیل کردن بر
imposing تحمیل کننده
saddles تحمیل کردن
dictate تحمیل کردن
saddled تحمیل کردن
saddle تحمیل کردن
inflicts تحمیل کردن
inflicted تحمیل کردن
inflicting تحمیل کردن
put-upon تحمیل کردن بر
inflict تحمیل کردن
demodulation تحمیل زدایی
procrustean تحمیل کننده
corinthian brass or bronze یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
They I got confused . آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
knickerbocker زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
inns of chancery عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
demodulation کشف تحمیل زدایی
velocity modulated tube لامپ تحمیل سرعتی
modulated wave موج تحمیل شده
drift space فضای تبدیل تحمیل
burdens بارکردن تحمیل کردن
levied تحمیل نام نویسی
q demodulator تحمیل زدای کیو
spark gap modulator تحمیل گر دهانه جرقهای
levying تحمیل نام نویسی
self sustained تحمیل شده بنفس
buncher space فضای تحمیل سرعتی
drift tunnel تونل تبدیل تحمیل
levy تحمیل نام نویسی
exacts تحمیل کردن بر درست
exacted تحمیل کردن بر درست
exact تحمیل کردن بر درست
levies تحمیل نام نویسی
synchrocyclotron سیکلوترون تحمیل بسامدی
burden بارکردن تحمیل کردن
frequency modulated cyclotron سیکلوترون تحمیل بسامدی
f m cyclotron سیکلوترون تحمیل بسامدی
put on : تحمیل کردن گذاردن
taxes تحمیل تقاضای سنگین
tax تحمیل تقاضای سنگین
self imposed برخود تحمیل شده
self-imposed برخود تحمیل شده
lobbied تحمیل گری کردن
lobbies تحمیل گری کردن
lobby تحمیل گری کردن
putting قراردادن تحمیل کردن بر
puts قراردادن تحمیل کردن بر
put قراردادن تحمیل کردن بر
taxed تحمیل تقاضای سنگین
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
forcing بازور جلو رفتن تحمیل
force بازور جلو رفتن تحمیل
forces بازور جلو رفتن تحمیل
tasks تهمت زدن تحمیل کردن
task تهمت زدن تحمیل کردن
to lay on بستن مالیات تحمیل کردن
Boer سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
The room is bare of furniture . این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
Boers سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
self charging تحمیل شونده بنفس خود خودکار
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
mohock تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند
lombards گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
sabbatical year در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
Quantel شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند
generation کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
generations کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
tripartite declaration of 0 اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
I had pins and needles in my legs. ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
totems روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
brian kellogg پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
constrain بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
inducing فراهم کردن تحمیل کردن
induce فراهم کردن تحمیل کردن
induced فراهم کردن تحمیل کردن
induces فراهم کردن تحمیل کردن
locarno treaty بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
for two weeks جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
high زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com