English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
She has circles under hereyes. زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
Other Matches
his eyes were inflammed چشمهایش اماس کرد
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
lankness لاغری
leanness لاغری
atrophies لاغری
atrophy لاغری
meagreness لاغری
atrophying لاغری
maceration لاغری
slenderness لاغری
thinness لاغری
tabefaction لاغری
spareness لاغری
emaciation لاغری
atrophied لاغری
gauntness لاغری
hagardness لاغری
haggardness لاغری
impotency لاغری
impotence لاغری
lankiness درازی و لاغری
tabes لاغری زیاد
emaciation لاغری مرضی
angularity زاویه داری لاغری
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
fallen افتاده
footworn از پا افتاده
out of date از مد افتاده
whacked از پا افتاده
unassuming افتاده
flagging افتاده
downfallen افتاده
crest fallen افتاده
modest افتاده
meek افتاده
mellow جا افتاده
mellowed جا افتاده
mellowing جا افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
old hat از مد افتاده
low افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
mellows جا افتاده
old fashioned از مد افتاده
elliptic افتاده
riper جا افتاده
ripe جا افتاده
ripest جا افتاده
lame ducks از کار افتاده
outstandingly عقب افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
installed از کار افتاده
hors de combat از کار افتاده
outstanding عقب افتاده
deferred عقب افتاده
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
obsolete ازکار افتاده
old hat پیش پا افتاده
tatty پیش پا افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
remotely دور افتاده
lame duck از کار افتاده
commonplace پیش پا افتاده
winded از نفس افتاده
slacks جای افتاده یا شل
slackest جای افتاده یا شل
slack جای افتاده یا شل
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
overlapping رویهم افتاده
prostrating بخاک افتاده
copybook پیشپا افتاده
prostrates بخاک افتاده
prostrated بخاک افتاده
recluse دور افتاده
recluses دور افتاده
seedy از کار افتاده
banal پیش پا افتاده
deadline از کار افتاده
deadlines از کار افتاده
trite پیش پا افتاده
delayed عقب افتاده
prostrate بخاک افتاده
delayed به تاخیر افتاده
meshed درهم جا افتاده
ordinary پیش پا افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
backwards عقب افتاده
lowliest صغیر افتاده
jugate روی هم افتاده
lowly صغیر افتاده
decurrent پایین افتاده
proleptic پیش افتاده
cyma recta موجی افتاده
long face لب و لوچه افتاده
mity کزم افتاده
noneffective از کار افتاده
lowlier صغیر افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
demimonde عقب افتاده
he fell prone دمر افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
protrudent بیرون افتاده
outlying دور افتاده
dowm از کار افتاده
in register روی هم افتاده
short of breath از نفس افتاده
impassionate بهوس افتاده
short winded از نفس افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
arrear بدهی پس افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
compromised به خطر افتاده
retarded عقب افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
out of order از کار افتاده
outland دور افتاده
unassertive افتاده حال
back rent اجاره پس افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
obvolute رویهم افتاده
backward عقب افتاده
unregarded ازقلم افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
well worn پیش پا افتاده معمولی
outfield مزرعه دور افتاده
well-worn پیش پا افتاده معمولی
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
out of gear ازدنده بیرون افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
quotidian روزمره پیش پا افتاده
leading current شدت پیش افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
outpost پاسگاه دور افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
remote site محل دور افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
pulled شکسته شده افتاده
outback جای دور افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
back rent کرایه عقب افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
seedy بتخم افتاده مندرس
self-effacing باحیا افتاده فروتن
evader دور افتاده از یکان
serotine عقب افتاده دیر رس
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
arrears بدهیهای عقب افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
arrear دین عقب افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
down میله افتاده واخراج توپزن
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
islets جای پرت ودور افتاده
islet جای پرت ودور افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
podunk شهر کوچک ودور افتاده
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
toddlers کودک تازه براه افتاده
bay چه قبل اتفاق افتاده است
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
toddler کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
advanced ترقی کرده پیش افتاده
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com