Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
biochron
زیست زمان جانداران
Other Matches
bioenergetics
انرژی جانداران
fauna
جانداران زیا
biota
جانداران یک پهنه
biotype
جانداران هم نژاد
taxonomies
رده بندی جانداران
taxonomy
رده بندی جانداران
living environment
جانداران محیط زیوندگان- پرمون
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
eco-branch
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
subsistence
زیست
bio-
زیست -
biogen
زیست زا
symbion
هم زیست
performance of the dam
زیست سد
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
biomass
زیست توده
settlements
زیست گاه
biometry
زیست سنجی
biometrics
زیست سنجش
biometrics
زیست سنجی
biome
اقلیم زیست
biome
زیست بوم
biomechanics
زیست مکانیک
bioluminescence
زیست تابی
libidos
زیست مایه
biochemistry
زیست شیمی
existence
زیست موجودیت
biological
زیست شناختی
biologically
زیست شناختی
modus vivendi
شیوه زیست
biochemistry
زیست- شیمی
biogenesis
زیست زاد
biogenetic
زیست زادی
libido
زیست مایه
biologism
زیست شناسی
work
زیست عمل
worked
زیست عمل
biology
زیست شناسی
biogeography
زیست جغرافی
biogeographic
زیست جغرافیایی
biogenosphere
زیست سپهر
biogenosphere
زیست کره
biogenic
زیست زاییده
biogases
زیست گاز
biological chemistry
زیست شیمی
inhabitant
زیست کننده در
joie de vivre
زیست شادی
homelands
زیست بوم
homeland
زیست بوم
eco-
زیست بوم
libidinal
زیست مایهای
life force
زیست نیرو
life space
فضای زیست
biological clock
زیست گشت
biophysics
زیست- فیزیک
exvia
برون زیست
environment
محیط زیست
biosphere
زیست سپهر
biosphere
فضای زیست
biosphere
زیست کره
environments
محیط زیست
existences
زیست موجودیت
biospher
زیست کره
colony
زیست گاه
biochemists
زیست شیمیدان
livability
زیست پذیری
settlement
زیست گاه
biochemist
زیست شیمیدان
liveware
زیست افزار
biologist
زیست شناس
biotype
زیست گروه
subsisting
زیست کردن
subsistence
وسایل زیست
subsistence
مربوط به زیست
viability
زیست پذیری
biogas
زیست گاز
subsist
زیست کردن
biotechnology
زیست فناوری
subsisted
زیست کردن
biopolymer
زیست بسپار
subsists
زیست کردن
psychobiology
روانشناسی زیست شناختی
viable
زیست پذیر ماندنی
biodegradable
زیست تجزیه پذیر
saltwater
زیست کننده در اب شور
eco-technology
فناوری زیست بوم
eco-tech
فناوری زیست بوم
environmentalist
محیط زیست شناس
environmentalist
محیط زیست گرا
environmentalists
محیط زیست شناس
stenobathic
درعمق کم زیست کننده
environmentalists
محیط زیست گرا
proclimax
منطقه زیست جانوریاگیاهی
biological control
کنترل زیست شناختی
amylum
نشاسته
[زیست شیمی]
environmental protection
حفاظت محیط زیست
environmental costs
مضار زیست محیطی
bioclimatology
زیست اقلیم شناسی
environmentalism
محیط زیست شناسی
environmentalism
محیط زیست گرایی
biological chemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
environmental conservation
حفافت محیط زیست
biologism
زیست شناختی نگری
biomass pyramid
هرم زیست توده
biocid
زیست کش مانع حیات
environmental benefit
فواید زیست محیطی
human biometric
زیست سنجی انسانی
biochemical catalyst
کاتالیزور زیست شیمیایی
environmental impact
نشانزد زیست محیطی
limicoline
زیست کننده درساحل
lacustrine
زیست کننده دردریاچه
biochemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
life zone
منطقه زیست شناسی
coexistent
باهم زیست کننده
limnic
زیست کننده در اب شیرین
geobiology
زمین زیست شناسی
phenology
زیست پدیده شناسی
fluvial
زیست کننده در رودخانه
limnetic
زیست کننده در اب شیرین
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
lentic
زیست کننده در ابهای راکد
bionic
وابسته به زیست سازه شناسی
saxatile
درسنگ زیست کننده یا روییده
bio-
پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
xerophile
قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous
قابل زیست درمحیطهای خشک
live-in
زیست کننده در محل کار
limnologist
زیست شناس جانوران اب شیرین
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
biomass feedstock
مواد اولیه زیست توده
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
genetic analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
gene analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
biologic
زیست شناسی معرفت الحیات
to be parasitic
[on]
پارازیتی شدن
[زیست شناسی]
mesarch
زیست کننده درناحیه مرطوب
host
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
to be parasitic
[on]
انگلی شدن
[زیست شناسی]
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
may fly
حشرهای که یک روز زیست میکند
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
host organism
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
xerophyte
گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
gene analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
starch
[Amylum]
نشاسته
[زیست شیمی]
[غذا و آشپزخانه]
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
medial meniscus
منیسک داخلی
[زیست شناسی]
[کالبدشناسی]
stenohaline
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
environmental services
دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
adenoid
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
paleontology
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
nasopharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
pharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
endobiotic
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
the Green Dot®
[recycling symbol]
علامت نقطه سبز
[بازچرخی در محیط زیست]
lotic
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
biology
زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
java sparrow
نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
pond life
جانوران بی مهره
[که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com