English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
constitution ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
constitutions ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
Other Matches
wet wing بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
orthoferrite یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
building system اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
physiographic وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
angle-post [تیرک عمودی در گوشه ساختمان اسکلت چوبی، واقع در کنج ساختمان]
naturalism فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
building material dealer فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
gigantic building ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
dependency [قسمتی از ساختمان های جدا از ساختمان اصلی]
building enterprise مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
civil engineering contractor مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
coach-house ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
enterprise network شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
rotonda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
block structure ساختمان بلاکی ساختمان کندهای
constructional feature ترکیب ساختمان کیفیت ساختمان
double shell constraction ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
foundation soil شالوده ساختمان فونداسیون ساختمان
rotundas ساختمان مدور ساختمان گنبددار
rotunda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
base shear نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
construction batalion گردان مهندسی ساختمان گردان ساختمان
incorporation تشکیل
entelechy تشکیل
endomorphy تشکیل
endomorphism تشکیل
establishments تشکیل
establishment تشکیل
embryogeny تشکیل جنین
antidim مایع ضد تشکیل مه
antitrust مخالف تشکیل
argillaceous تشکیل شده از رس
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
bonding تشکیل پیوند
constitutes تشکیل دادن
embryogen تشکیل جنین
capital formation تشکیل سرمایه
annulation تشکیل حلقه
organize تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
organises تشکیل دادن
organizers تشکیل دهنده
organizer تشکیل دهنده
organisers تشکیل دهنده
formation صف ارایی تشکیل
constitute تشکیل دادن
constituting تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
formative تشکیل دهنده
tournaments تشکیل مسابقات
tournament تشکیل مسابقات
forms تشکیل دادن
formed تشکیل دادن
form تشکیل دادن
former تشکیل دهنده
ossification تشکیل استخوان
organizing تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن
vacuolation تشکیل حفره
osteogenesis تشکیل استخوان
orogenesis تشکیل کوه
heat of formation گرمای تشکیل
hematopoiesis تشکیل خون
umbilication تشکیل ناف
metamerism تشکیل حلقهای
to erect into تشکیل دادن از
strobilation تشکیل رشته
spermatogenesis تشکیل نطفه
stratification تشکیل طبقات
stratification تشکیل چینه
sporogenesis تشکیل هاگ
the house went into secret session تشکیل داد
sporogeny تشکیل هاگ
sacculation تشکیل کیسه
foetation تشکیل جنین
preformation تشکیل قبلی
flagellation تشکیل تاژک
siltation تشکیل لجن
gleization تشکیل خاک رس
fibrillation تشکیل الیاف
placentation تشکیل جفت
formation constant ثابت تشکیل
modular construction ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
silvan طبیعی
physical طبیعی
natural طبیعی
normal طبیعی
innate طبیعی
crude copper مس طبیعی
home born طبیعی
homebred طبیعی
indigenous طبیعی
naturals طبیعی
natural bridge پل طبیعی
natural foundation پی طبیعی
natural right حق طبیعی
colonizing تشکیل مستعمره دادن
colonises تشکیل مستعمره دادن
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
colonising تشکیل مستعمره دادن
convened تشکیل جلسه دادن
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
convene تشکیل جلسه دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonised تشکیل مستعمره دادن
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
to form a habit تشکیل عادت دادن
troop program برنامه تشکیل یکانها
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
nucleus هسته تشکیل دهنده
nuclei هسته تشکیل دهنده
bed تشکیل طبقه دادن
vertebration تشکیل ستون فقرات
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
convening تشکیل جلسه دادن
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
back bonding تشکیل پیوند از پشت
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
nucleate تشکیل هسته دادن
constituents جزء تشکیل دهنده
involucrum تشکیل استخوان جدید
beds تشکیل طبقه دادن
federalization تشکیل کشورهای متحد
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
constituents سازه تشکیل دهنده
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
constituent جزء تشکیل دهنده
form تشکیل دادن ساختن
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
acidic تشکیل دهندهء اسید
gangs جمعیت تشکیل دادن
ossification مرحله تشکیل استخوان
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
preform قبلا تشکیل دادن
formed تشکیل دادن ساختن
constituent سازه تشکیل دهنده
venues محل تشکیل دادگاه
venue محل تشکیل دادگاه
force development برنامه تشکیل یکانها
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
forms تشکیل دادن ساختن
polygenic دارای قوه تشکیل
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
pod تشکیل نیام دادن
pods تشکیل نیام دادن
unformed تشکیل نشده ناساخت
gang جمعیت تشکیل دادن
natural resources منابع طبیعی
terrestrial occurrence وفور طبیعی
in situ در جای طبیعی
preternatural غیر طبیعی
tincal بوره طبیعی
natural history تاریخ طبیعی
tegmentum پوست طبیعی
tegmen پوشش طبیعی
natural gas گاز طبیعی
falsetto غیر طبیعی
falsettos غیر طبیعی
natural sciences علوم طبیعی
physical sciences علوم طبیعی
tincal or kal بوره طبیعی
preternatural مافوق طبیعی
natural law حقوق طبیعی
natural language زبان طبیعی
trass سیمان طبیعی
natural habitat بوم طبیعی
naturally بطور طبیعی
trim size اندازه طبیعی
natural group گروه طبیعی
phenomenon اثر طبیعی
natural logarithm لگاریتم طبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com