English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English Persian
extinguish ساکت کردن ملغی کردن
extinguishes ساکت کردن ملغی کردن
extinguishing ساکت کردن ملغی کردن
Other Matches
nullify ملغی کردن
cancels ملغی کردن
annul ملغی کردن
abrogate ملغی کردن
nullifies ملغی کردن
abolish ملغی کردن
abjure ملغی کردن
revoke ملغی کردن
dissolve ملغی کردن
elide ملغی کردن
nullified ملغی کردن
remit ملغی کردن
nullifying ملغی کردن
withdraw ملغی کردن
nulify ملغی کردن
cancel ملغی کردن
over ride ملغی کردن
cancelling ملغی کردن
calm : ارام کردن ساکت کردن
muffle خاموش کردن ساکت کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
calms : ارام کردن ساکت کردن
calming : ارام کردن ساکت کردن
still brith خاموش کردن ساکت کردن
calmest : ارام کردن ساکت کردن
calmer : ارام کردن ساکت کردن
calmed : ارام کردن ساکت کردن
muffling خاموش کردن ساکت کردن
to put down ساکت کردن
quiet ساکت کردن
silencing ساکت کردن
whist ساکت کردن
quieten ساکت کردن
quietened ساکت کردن
quietening ساکت کردن
conciliated ساکت کردن
conciliating ساکت کردن
conciliate ساکت کردن
quietens ساکت کردن
conciliates ساکت کردن
silences ساکت کردن
silenced ساکت کردن
shush ساکت کردن
silence ساکت کردن
talk down ساکت کردن
quietest ساکت کردن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
appease ساکت کردن تسکین دادن
appeased ساکت کردن تسکین دادن
appeases ساکت کردن تسکین دادن
stills ساکت کردن خاموش شدن
still ساکت کردن خاموش شدن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
appeasing ساکت کردن تسکین دادن
lapsed ملغی
null ملغی
abrogate ملغی
off ملغی
lapsed ppa باطل ملغی
abrogates ملغی ازمیان بردن
Bang went our annul holidays. تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
whist ساکت
lown ساکت
cut it out <idiom> ساکت شو
shush ساکت
serene ساکت
acquiescent ساکت
sockets ساکت
soundless ساکت
dormant ساکت
tacet ساکت
quieter ساکت تر
at pause ساکت
tace ساکت
sh ساکت
Keep quiet! <idiom> ساکت باش!
Shush! <idiom> ساکت باش!
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
Hush! <idiom> ساکت باش!
Hush up! <idiom> ساکت باش!
Dry up! ساکت باش!
the sea was lulled دریا ساکت شد
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> ساکت باش!
Silence! <idiom> ساکت باش!
whish ساکت باش
Quiet!silence! خاموش ( ساکت ) !
lull ساکت شدن
calming ساکت ساکن
lulled ساکت شدن
calmed ساکت ساکن
lulling ساکت شدن
calms ساکت ساکن
input socket ساکت ورودی
lulls ساکت شدن
mums ساکت بودن
keep quiet <idiom> ساکت ماندن
keep still ساکت باش
mum ساکت بودن
calmest ساکت ساکن
calm ساکت ساکن
hush ساکت ارام
calmer ساکت ساکن
to lie dormant ساکت بودن
h! ساکت باش
silent ساکت بیصدا
pipe down ! <idiom> ساکت باش!
mutely بطور ساکت
stills خاموش ساکت
dead spot منطقه ساکت
tace ساکت باش
tacet ساکت باش
stillest خاموش ساکت
he stood still ساکت ایستاد
stiller خاموش ساکت
still خاموش ساکت
imperturbable خونسرد ساکت
assuasive ساکت کننده
Keep your trap shut! ساکت باش !
silencers فرونشاننده ساکت کننده
to hush up ساکت نگاه داشتن
unsettled ساکت نشده فروننشسته
silencer فرونشاننده ساکت کننده
mome ادم ساکت وگیج
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
Do you have anything quieter? آیا چیزی ساکت تر دارید؟
save one's breath <idiom> به صرفت است که ساکت باشی
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
pipe down راحت باش دادن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
to hold one's tongue ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
Be quiet, will you! ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com