English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (10 milliseconds)
English Persian
resting ساکن
dead ساکن
stationary ساکن
residing ساکن
static ساکن
lodger ساکن
lodgers ساکن
inert ساکن
quiescent ساکن
occupier ساکن
occupiers ساکن
still ساکن
stiller ساکن
stillest ساکن
stills ساکن
inhabitant ساکن
abider ساکن
dweller ساکن
inmate ساکن
inmates ساکن
denizen ساکن
denizens ساکن
domiciled ساکن
resident ساکن
residents ساکن
dwelling ساکن
dwellings ساکن
occupant ساکن
occupants ساکن
abiding ساکن
habitant ساکن
irenic ساکن
statist ساکن
stilly ساکن
waveless ساکن
Other Matches
slack water اب ساکن
suburbanite ساکن حومه
sylvan ساکن جنگل
chthonic ساکن زیرزمین
populates ساکن شدن
domiciled in tehran ساکن تهران
populating ساکن شدن
stationary wave موج ساکن
electrostatics الکتریسیته ساکن
earthling ساکن جهان
stationary bed بستر ساکن
stationary phase فاز ساکن
chthonian ساکن زیرزمین
northern ساکن شمال
Aborigine ساکن اولیه
freeman ساکن شهر
freemen ساکن شهر
dwell ساکن بودن
pekinese ساکن شهرپکن
pekingeses ساکن شهرپکن
pekineses ساکن شهرپکن
abhide ساکن شدن
bedlamite ساکن تیمارستان
breake contact کنتاکت ساکن
pacific اقیانوس ساکن
hellion ساکن جهنم
staticize ساکن کردن
pelagic ساکن دریا
state of rest حالت ساکن
static electricity الکتریسیته ساکن
static electricity برق ساکن
rest mass جرم ساکن
rest position وضعیت ساکن
rusticate ساکن ده شدن
seasider ساکن دریاکنار
silvicolous ساکن جنگل
populate ساکن شدن
standing wave موج ساکن
static friction اصطکاک ساکن
nonresidency غیر ساکن
hibernian ساکن ایرلند
hospitaler ساکن بیمارستان
idle position وضعیت ساکن
indwell ساکن شدن
calms ساکت ساکن
isthmian ساکن تنگه
isthmic ساکن تنگه
levanter ساکن خاور
levantine ساکن خاور
level point سطح اب ساکن
libyan ساکن لیبی
lunarian ساکن ماه
static charge برق ساکن
nonresidence غیر ساکن
sojourner ساکن موقتی
dwelt ساکن بود
colonised ساکن شدن در
colonises ساکن شدن در
colonising ساکن شدن در
colonize ساکن شدن در
colonized ساکن شدن در
colonizing ساکن شدن در
settle ساکن کردن
settles ساکن کردن
inhabit ساکن شدن
inhabiting ساکن شدن
inhabits ساکن شدن
steadying ساکن شدن
denizen ساکن کردن
denizens ساکن کردن
abides ساکن شدن
abided ساکن شدن
mountaineers ساکن کوه
mountaineer ساکن کوه
quietest ساکن خاموش
quiet ساکن خاموش
steadies ساکن شدن
steadiest ساکن شدن
steady ساکن شدن
people ساکن شدن
peopled ساکن شدن
peoples ساکن شدن
peopling ساکن شدن
calming ساکت ساکن
steadied ساکن شدن
abide ساکن شدن
dead load بار ساکن
dwells ساکن بودن
townies ساکن شهر
dwelled ساکن بودن
townie ساکن شهر
woodsy ساکن جنگل
townee ساکن شهر
to animals ساکن زمین
easterner ساکن مشرق
stagirite ساکن شهر
calmest ساکت ساکن
calmer ساکت ساکن
calm ساکت ساکن
colonizes ساکن شدن در
calmed ساکت ساکن
easterners ساکن مشرق
rest mass of the electron جرم ساکن الکترون
static وابسته به اجسام ساکن
riverain ساکن ساحل رودخانه
to inhabit a house در خانهای ساکن شدن
sybarite ساکن شهر سیباریس
exurbanite ساکن خارج شهر
slummer ساکن محلات کثیف
stanch ساکن شدن فرونشاندن
non-resident corporation [American E] شرکت غیر ساکن
rain worm ساکن زمین دنیوی
electro statics علم برق ساکن
standard قسمت ساکن دستگاه
low lander ساکن نواحی پست
teutonize ساکن المان کردن
pelagian دریانشین ساکن دریا
static generator مولد برق ساکن
standards قسمت ساکن دستگاه
non-resident company [British E] شرکت غیر ساکن
boring stay قسمت ساکن مقابل
statically در حال ایستاده یا ساکن
statics ایستاشناسی مبحث اجسام ساکن
terre tenant متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
stator قسمت ساکن موتوریا ژنراتور
southeasterner ساکن نواحی جنوب شرقی
squats بی اجازه در زمینی ساکن شدن
dwelled ساکن شدن زمان توقف
green mountain boy مرد بومی یا ساکن ورمونت
squatted بی اجازه در زمینی ساکن شدن
electronography ثبت خواص الکتریسته ساکن
squatting بی اجازه در زمینی ساکن شدن
double housing planner دستگاه رنده با دو قسمت ساکن
dwells ساکن شدن زمان توقف
delphian ساکن معبد دلف یونان
squat بی اجازه در زمینی ساکن شدن
static الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
over housed ساکن در خانه بی اندازه بزرگ
delphic ساکن معبد دلف یونان
troll غول یا جن ساکن غار وکوه
trolls غول یا جن ساکن غار وکوه
housing چارچوب قسمت ساکن دستگاه
dwell ساکن شدن زمان توقف
yurta خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
sylph روح یا موجود ساکن در هوا جن هوایی
solid-state وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
idlest بی بار شدن در حال سکون ساکن
idles بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle بی بار شدن در حال سکون ساکن
yurt خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
idled بی بار شدن در حال سکون ساکن
hydro statics علم شار وموازنه ابهای ساکن
stand قسما ساکن دستگاه مقام نوردکاری
seminole قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
There is one physician for every 260 inhabitants. برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
trailerite ساکن اتاقهای متحرک بوسیله وسائط نقلیه
sokeman فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
phanariot ساکن محله یونانیان دراستامبول که PHANARنام دارد
electrophorus الت تولید الکتریسته ساکن بوسیله القا
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
colon محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
colons محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
double standard planer دستگاه رنده با دو قسمت ساکن صفحه تراش استاندارددوبل
hyperborean ساکن دورترین نقطه شمالی زمین بسیار سرد
aerostatics مبحث مطالعهء اجسام ساکن و مایعات و گازها در هوا
swamper ساکن مرداب کسیکه الوار را جمع اوری میکند
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
pelasgic نام نخستین نژادی که دریونان و جزیرههای خاورمدیترانه ساکن شدند
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
nautilus حلزونهای گرمسیری مارپیچی جنوب اقیانوس ساکن و اقیانوس هند
pekingese ساکن شهر پکن زبان ولهجه مردم پکن
subalpine ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
transalpine واقع درانسوی الپ ساکن ماورای الپ
the pacific اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
the pacific ocean اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
reside ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
eastern ساکن شرق بطرف شرق
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
column grinder دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
palatinate کنت نشین ساکن کنت نشین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com