English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (3 milliseconds)
English Persian
lighting سایه روشن
tone سایه روشن
tones سایه روشن
half tone سایه روشن
light and shade سایه روشن
penumbra سایه روشن
Search result with all words
tone سایه روشن عکس هوایی
tones سایه روشن عکس هوایی
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
half tone سایه روشن زدن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
luminist نقاش سایه روشن نما
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
shading response پاسخ سایه روشن
thermal shadow سایه روشن حرارتی
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
Other Matches
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight روز روشن روشن کردن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
daylit روز روشن روشن کردن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
cleek سایه
auspices سایه
umbra سایه
shadowless بی سایه
umbrage سایه
thanks to..... در سایه
umber سایه
shadiness سایه
shadings سایه
shadows سایه
shadowing سایه
shadow سایه
shades سایه
shading سایه
shadowed سایه
sunshade سایه
shade سایه
sunshades سایه
overshadows سایه افکندن بر
kinema or cin سایه نما
shader سایه رنگ زن
overshadowing سایه افکندن بر
kinephantoscope سایه نما
overshadowed سایه افکندن بر
shadow شدو سایه
shadow شبح سایه
shadowy <adj.> سایه دار
shadowy سایه افکن
shadowy سایه مانند
shadow play نمایش سایه ها
shaded <adj.> سایه دار
overshadow سایه افکندن بر
drop shadow سایه برجسته
shadeless بدون سایه
shadows شبح سایه
penumbra نیم سایه
halftone سایه رنگ
canopies سایه بان
halftones سایه رنگ
bowers سایه بان
bower سایه بان
shadows شدو سایه
tinges سایه رنگ
shadowing شدو سایه
obtenebrate سایه افکندن بر
canopy سایه بان
shadowed شبح سایه
shadowed شدو سایه
sciamachy جنگ با سایه
ski graphŠetc سایه نگاری
sciagraphy سایه نگاری
halation نیم سایه
half shadow نیم سایه
tinge سایه رنگ
shadowlike سایه مانند
shady سایه دار
shades سایه انداختن
To cast a shadow . سایه انداختن
umbrageous سایه دار
shadings سایه بان
hatching سایه زنی
overcast سایه انداختن
adumbral سایه افکن
boxed cornice سایه بان
umbriferous سایه افکن
adumbration سایه افکنی
to go to the shades سایه افکندن در
umber سایه انداختن
shades سایه بان
To cast a shadow. سایه انداختن
silhouette target سایه هدف
somber سایه دار
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
shady [place] <adj.> سایه دار
shadowing شبح سایه
shading سایه زنی
shading سایه اندازی
shade سایه بان
shadings سایه انداختن
shade سایه انداختن
tone سایه رنگ
sombre سایه دار
bowery سایه دار
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
shades سایه دار کردن
gray scale مقیاس سایه زنی
contrasts زمینه طرح و سایه
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
contrast زمینه طرح و سایه
pastel shades سایه رنگهای خفیف
contrasting زمینه طرح و سایه
shady سایه افکن مشکوک
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
umbrage سایه شاخ و برگ
umbrage شابهت سایه وار
shades جای سایه دار
shade سایه دار کردن
shade جای سایه دار
thanks افهار امتنان در سایه
shadow factor ضریب انحراف سایه
pencilled بامداد سایه زده
contrasted زمینه طرح و سایه
phantasm فاهر فریبنده سایه
adumbrate سایه افکندن بر طرح
sciagraph عکس سایه نما
auspice سایه حمایت توجهات
shadings سایه دار کردن
tintless بدون سایه رنگ
thank you سایه شما کم نشود
shadings جای سایه دار
halftoning سایه رنگ زدن
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
to go to the shades مردن سایه دار کردن
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
croddhatching بطور اریب سایه زدن
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
crosshatch بطور اریب سایه زدن
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
monochrome صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
clean-cut روشن
clear-cut روشن
diaphanous روشن
clean cut روشن
alight روشن
alighted روشن
expresses روشن
expressed روشن
alights روشن
express روشن
setting up روشن
cleaners روشن
explicit روشن
sharp cut روشن
brightest روشن
on روشن
bright روشن
definite روشن
brighter روشن
clear cut روشن
expressing روشن
shrill روشن
shriller روشن
perspicuous <adj.> روشن
clearest روشن
vivid روشن
clearer روشن
clear روشن
transparently روشن
transparent روشن
distinct <adj.> روشن
explicit <adj.> روشن
clears روشن
shrillest روشن
legible روشن
cloudless روشن
moonlit روشن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com