English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
thank you سایه شما کم نشود
Other Matches
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
insolubly چنانکه اب نشود
interminably چنانکه تمام نشود
invisibly چنانکه دیده نشود
poverty parts friends <idiom> بی زر میسر نشود کام دوستان
May no one go thru such an ordeal. نصیب گرگ بیابان نشود
indelible disgrace رسوایی که اثاران محویافراموش نشود
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
seal بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
one in the dark میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
seals بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
irremovability حالت چیزی یا کسی که از جای خود برداشته نشود
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
Don't get annoyed at this! بخاطر این دلخور نشو ! [اوقاتت تلخ نشود!]
stable وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
stables وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
bypassed روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
bypass روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassing روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypasses روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
default نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
defaulted نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
defaulting نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
defaults نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
powering قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
timeout 1-تابع خروج روی ترمینال -On line وقتی هیچ دادهای وارد نشود.2-مدت زمان یک عمل
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
covered گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
substitute character حرفی که در صورتی که حرف دریافت شده تشخیص داده نشود نمایش داده میشود
Faraday cage صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
shadings سایه
shadowed سایه
shadows سایه
shades سایه
shade سایه
shading سایه
sunshades سایه
sunshade سایه
cleek سایه
shadowing سایه
umbra سایه
thanks to..... در سایه
auspices سایه
shadiness سایه
umbrage سایه
umber سایه
shadow سایه
shadowless بی سایه
silhouette target سایه هدف
to go to the shades سایه افکندن در
adumbration سایه افکنی
shadowlike سایه مانند
somber سایه دار
hatching سایه زنی
penumbra سایه روشن
sombre سایه دار
tone سایه رنگ
shadings سایه انداختن
To cast a shadow . سایه انداختن
To cast a shadow. سایه انداختن
umbrageous سایه دار
overcast سایه انداختن
halation نیم سایه
half shadow نیم سایه
penumbra نیم سایه
obtenebrate سایه افکندن بر
half tone سایه روشن
light and shade سایه روشن
shady [place] <adj.> سایه دار
kinephantoscope سایه نما
kinema or cin سایه نما
sciagraphy سایه نگاری
ski graphŠetc سایه نگاری
sciamachy جنگ با سایه
adumbral سایه افکن
shadow play نمایش سایه ها
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
umbriferous سایه افکن
shader سایه رنگ زن
bowery سایه دار
boxed cornice سایه بان
shadeless بدون سایه
drop shadow سایه برجسته
canopies سایه بان
tone سایه روشن
overshadows سایه افکندن بر
shadows شبح سایه
overshadowing سایه افکندن بر
overshadowed سایه افکندن بر
overshadow سایه افکندن بر
shadows شدو سایه
tinge سایه رنگ
tinges سایه رنگ
tones سایه روشن
shadowing شدو سایه
shadow شبح سایه
shadow شدو سایه
bowers سایه بان
shadowed شبح سایه
shadowed شدو سایه
halftones سایه رنگ
halftone سایه رنگ
canopy سایه بان
shadowing شبح سایه
shady سایه دار
shaded <adj.> سایه دار
shades سایه بان
shade سایه انداختن
umber سایه انداختن
shades سایه انداختن
shade سایه بان
shading سایه اندازی
shadings سایه بان
bower سایه بان
lighting سایه روشن
shadowy <adj.> سایه دار
shading سایه زنی
shadowy سایه مانند
shadowy سایه افکن
contrasted زمینه طرح و سایه
pastel shades سایه رنگهای خفیف
umbrage شابهت سایه وار
contrasting زمینه طرح و سایه
contrast زمینه طرح و سایه
sciagraph عکس سایه نما
contrasts زمینه طرح و سایه
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
tintless بدون سایه رنگ
umbrage سایه شاخ و برگ
thermal shadow سایه روشن حرارتی
shady سایه افکن مشکوک
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
shadow factor ضریب انحراف سایه
shading response پاسخ سایه روشن
pencilled بامداد سایه زده
phantasm فاهر فریبنده سایه
shadings جای سایه دار
thanks افهار امتنان در سایه
shade جای سایه دار
gray scale مقیاس سایه زنی
shade سایه دار کردن
shades جای سایه دار
adumbrate سایه افکندن بر طرح
half tone سایه روشن زدن
halftoning سایه رنگ زدن
auspice سایه حمایت توجهات
shades سایه دار کردن
shadings سایه دار کردن
croddhatching بطور اریب سایه زدن
tones سایه روشن عکس هوایی
to go to the shades مردن سایه دار کردن
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
tone سایه روشن عکس هوایی
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
crosshatch بطور اریب سایه زدن
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
luminist نقاش سایه روشن نما
zones محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
zone محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
shoulders [اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com