Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
receptor
ستاره مساعد گیرنده
receptors
ستاره مساعد گیرنده
Other Matches
binary star
ستاره دوگانه ستاره دوتایی ستاره مزدوج
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
Lesghi star
ستاره لسگی
[این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
backward
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backwards
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
requesting
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requested
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
dog star
ستاره شعرای یمانی ستاره کاروان کش
planets
ستاره سیار ستاره بخت
planet
ستاره سیار ستاره بخت
propitious
مساعد
auspicious
مساعد
favourable
مساعد
favorable
مساعد
towardly
مساعد
favouring or vor
مساعد
friendlies
مساعد
friendly
مساعد
adjutants
مساعد
inclinable
مساعد
friendlier
مساعد
large hearted
مساعد
adjutant
مساعد
fortunate
مساعد
furthersome
مساعد
friendliest
مساعد
concentrator
وسیله ابتدایی شبکه که حاوی توپولوژی منط قی است و گره ها متصل اند ولی هر بازوی ستاره به عنوان حلقه فیریکی به وسیله ستاره وصل است
tailwind
باد مساعد
conducive
سودمند مساعد
favourableness
مساعد بودن
fairly
بطور مساعد
prosperouly
بطور مساعد
favourable
جواب مساعد
good fortune
بخت مساعد
tailwinds
باد مساعد
auspiciousness
مساعد بودن
auspiciously
بطور مساعد
signalling
1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
view favourably
با نظر مساعد نگریستن
inclinable to something
مساعد برای چیزی
favourably
بطور مساعد یا مطلوب
stelliform
ستاره وار ستاره وش
vambrace
ساعد پوش زره مساعد
have one's ass in a sling
<idiom>
دریک وضع نا مساعد بودن
propitiously
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
To view something approvingly ( favourably ) .
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
talk up
بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
favorable balance of trade
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
haustellate
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
to incline on's ear
با نظر مساعد گوش دادن گوش فرا گرفتن
weatherly
حرکت در مسیر باد دارای باد مساعد
aster
ستاره
starred
ستاره
starless
بی ستاره
asterisk
ستاره
star
ستاره
stellar
پر ستاره
stars
ستاره
asterisks
ستاره
consignee
گیرنده
addressee
گیرنده
barrage reception
سد گیرنده
grantee
گیرنده
catchy
گیرنده
fetching
گیرنده
payee
گیرنده
catchiest
گیرنده
reciptacle
گیرنده
prehensorial
گیرنده
reciever
گیرنده
prehensory
گیرنده
payees
گیرنده
catchier
گیرنده
getter
گیرنده
adopter
گیرنده
sensor
گیرنده
receptors
گیرنده
prehensile
گیرنده
recipients
گیرنده
recipient
گیرنده
assignee
گیرنده
addressees
گیرنده
receptor
گیرنده
receiver
گیرنده
touching
گیرنده
acceptor
گیرنده
receivers
گیرنده
catcher
گیرنده
accipient
گیرنده
morning star
ستاره بامدادی
lunette
ستاره صغیر
mars
ستاره مریخ
morning star
ستاره صبح
medusa
ستاره دریایی
cameleopardalis
ستاره زرافه
moring star
ستاره بامداد
lucifer
ستاره بامدادی
loadstar
ستاره راهنما
Pole Star
ستاره قطبی
astral
شبیه ستاره
Jove
ستاره مشتری
lodestar
ستاره قطبی
lodestaror load
ستاره قطبی
lodestar
ستاره راهنما
loadstar
ستاره قطبی
camelopard
ستاره زرافه
goat
ستاره جدی
astronmer
ستاره شناس
astronavigation
ستاره نوردی
asteroidal
مانند ستاره
asterism
نشان ستاره
asterial
ستاره شکل
an infinitude of stars
تعدادنامحدودی ستاره
asterisks
نشان ستاره
stellar
ستاره وار
stellar
شبیه ستاره
evening star
ستاره شامگاهی
finger fish
ستاره دریایی
sea pad
ستاره دریایی
fixed star
ستاره ثابت
goats
ستاره جدی
astrologer
ستاره شناس
astrologers
ستاره شناس
hesperus
ستاره شام
hesper
ستاره مغرب
d. star
ستاره جفتی
day star
ستاره بامداد
daystar
ستاره بامداد
asterisk
نشان ستاره
georgium sidus
ستاره جرج
gaint star
ستاره غول
dwarf star
ستاره کوتوله
multiple star
ستاره چندگانه
sea nettle
ستاره دریای
starlet
ستاره کوره
starlike
ستاره مانند
stellate
ستاره مانند
stelliform
بشکل ستاره
supergaint
ستاره ابرغول
asteroids
شبیه ستاره
pipped
ستاره سردوش
asteroid
شبیه ستاره
shooting star
ستاره ثاقب
starlet
ستاره کوچک
star bit
بیت ستاره
comet
ستاره گیسودار
star connection
اتصال ستاره
star finder
ستاره یاب
star spangled
مزین به ستاره
star spangled
ستاره نشان
star voltage
ولتاژ ستاره
y voltage
ولتاژ ستاره
star washer
واشر ستاره ای
uranus
ستاره اورانوس
vesper
ستاره غروب
pips
ستاره سردوش
farsi be engilisi
ارایشگاه ستاره
pipping
ستاره سردوش
pip
ستاره سردوش
y connection
اتصال ستاره
y network
شبکه ستاره
y winding
اتصال ستاره
rolling stone
<idiom>
ستاره سهیل
hexagram
ستاره شش وجهی
shooting stars
ستاره ثاقب
sabaism
ستاره پرستی
proto star
پیش ستاره
north star
ستاره شمالی
polestar
ستاره قطبی
nova
فانی ستاره
polaris
ستاره جدی
companion
ستاره ندیم
pluto
ستاره پلوتو
polaris
ستاره قطبی
north star
ستاره قطبی
astronomer
ستاره شناس
astronomers
ستاره شناس
starfish
ستاره دریایی
pulsating star
ستاره تپنده
comets
ستاره گیسودار
neptune
ستاره نپتون
neutron star
ستاره نوترونی
planetesimal
کوچک ستاره
pawnee
رهن گیرنده
donee
گیرنده هبه
receiver
دستگاه گیرنده
donee
گیرنده هدیه
donee
هبه گیرنده
loanee
وام گیرنده
chemoreceptor
گیرنده شیمیایی
communication receiver
گیرنده مخابرات
mortgagee
رهن گیرنده
concluder
نتیجه گیرنده
nociceptor
گیرنده درد
consignee
گیرنده امانت
mechanic recepter
گیرنده مکانیکی
crystal set
گیرنده اشکارساز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com