English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
age hardening سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
Other Matches
soild solution محلول جامد
solid solution محلول جامد
substitutional solid solution محلول جامد جانشینی
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
With passage of time . با گذشت زمان
time period گذشت زمان
lapsing گذشت زمان
lapses گذشت زمان
lapse گذشت زمان
time span گذشت زمان
period/stretch/lapse of time گذشت زمان
period گذشت زمان
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
anodization به وسیله عمل الکترولیز در محلول اسیدکرومیک
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
ageing ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
non uniformal surfacee سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
accumulation time زمان تحت تعمیر بودن وسیله
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
rapid وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
failures متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
failure متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
major cycle کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
strain hadening سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
synchronised اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronises اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronizes اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
synchronize اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
soak اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
soaks اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
associates همبسته
associated همبسته
associate همبسته
close-knit همبسته
associating همبسته
agglomerate همبسته
correlated همبسته
alloys همبسته
alloy همبسته
copper alloy همبسته کالا
connected graph گراف همبسته
correlate همبسته بودن
correlates همبسته بودن
correlating همبسته بودن
alloys همبسته کردن
alloy همبسته کردن
alloy الیاژ همبسته
alloys الیاژ همبسته
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
connected acyclic graph گراف همبسته نادوری
correlation ارتباط همبسته کردن
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
try by martial law به وسیله دادگاه نظامی محاکمه شدن طبق قوانین زمان جنگ محاکمه شدن
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
forgave از ... گذشت
ungenerous بی گذشت
uncharitable بی گذشت
unforgiving بی گذشت
forbearing با گذشت
amnesties گذشت
generously یا گذشت
forbearingly با گذشت
illiberal بی گذشت
forgivingness گذشت
forgiveness گذشت
passing در گذشت
amnesty گذشت
big-hearted با گذشت
solvable محلول
solutions محلول
solution حل محلول
solution محلول
dilution محلول
antifreezing solution محلول ضد یخ
solutions حل محلول
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
regimental گردانی
rambles سر گردانی
ramble سر گردانی
rambled سر گردانی
waive گذشت کردن از
pardoned امرزش گذشت
it is all up گذشت ورفت
waived گذشت کردن از
pardon امرزش گذشت
waives گذشت کردن از
time lapse گاه گذشت
remissive گذشت کننده
time is up وقت گذشت
remittal گذشت پرداخت
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
forbear گذشت کردن
intolerant بی گذشت متعصب
with each passing year با گذشت هر سال
remission گذشت تخفیف
forbears گذشت کردن
obituary اگهی در گذشت
it crossed my mind بخاطری گذشت
forbearingly از روی گذشت
obituaries اگهی در گذشت
tolerance مرز گذشت
tolerances مرز گذشت
pardoning امرزش گذشت
pardons امرزش گذشت
normal solution محلول نرمال
buffer solution محلول بافر
acid solution محلول اسید
standard solution محلول استاندارد
alkaline solution محلول قلیایی
solvate ماده محلول
caustic solution محلول سوزاور
stock solution محلول ذخیره
ideal solution محلول ایده ال
ammonia water محلول امونیاکی
dissolved solids مواد محلول
buffer محلول تامپون
benedict's solution محلول بندیکت
pseudosolution شبه محلول
saline محلول نمک
emulsoid محلول سریشمی
battery solution محلول باتری
cutting solution محلول برش
ammonia محلول امونیاک
water glass شیشه محلول
soluble حل شدنی محلول
acid soluble محلول در اسید
soap solution محلول صابون
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
fouls رسوب
foulest رسوب
fouler رسوب
sediments رسوب
residual رسوب
sediment رسوب
alluvion رسوب
precipitation رسوب
sinter رسوب
deposit رسوب
foul رسوب
illuviation رسوب
percipitate رسوب
fouling رسوب
alluvium رسوب
deposits رسوب
mud رسوب
fouled رسوب
dreg رسوب
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
We had a very rough time. نه ما خیلی سخت گذشت
Many years passed . چندین سال گذشت
We had a very enjoyable time . به ما خیلی خوش گذشت
got through (the bill got through the ma لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis لایحه از مجلس گذشت
last sunday همین یکشنبه که گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . به ما خیلی خوش گذشت
reentry point نقطه باز گذشت
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
revolvable دور گردانی
hardening سخت گردانی
file handling پرونده گردانی
rim drive لبه گردانی
rectification راست گردانی
repeals باز گردانی
runaround دور سر گردانی
repeal باز گردانی
magnetization مغناطیس گردانی
thinning رقیق گردانی
transliteration نویسه گردانی
data handling داده گردانی
exception handling استثنا گردانی
solids جامد
rigid جامد
inorganic جامد
robust جامد یا
massy جامد
heavyset جامد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com