Dictiornary-Farsi | سنگینی زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
overweight	سنگینی زیاد


Other Matches

slowness	سنگینی
ponderousness	سنگینی
demureness	سنگینی
ponderosity	سنگینی
ponderance	سنگینی
gravity	سنگینی
gravitation	سنگینی
weight	سنگینی
ponderously	سنگینی
heavily	به سنگینی
massiness	سنگینی
weightiness	سنگینی
heaviness	به سنگینی
graveness	سنگینی
gravitas	سنگینی
overweight	سنگینی کردن
specific weight	سنگینی ویژه
hypacusia	سنگینی گوش
queasiness	سنگینی خوراک
deadweight	سنگینی وزن
a hefty bill	صورتحساب سنگینی
traffic density	سنگینی شد امد
drowsihead	سنگینی خواب
absolute gravity	سنگینی مطلق
hypacousia	سنگینی گوش
avoirdupois	سنگینی وزن
lethargy	سنگینی رخوت
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
absolute specific gravity	سنگینی ویژه مطلق
lbs	سنگینی مسکوکات راسنجیدن
mass of maneuver	سنگینی حرکات یکان
lb	سنگینی مسکوکات راسنجیدن
profoundness	سنگینی رسوخ یا نفوذزیاد
barology	علم ثقل یا سنگینی
There was a heavy fall of snow (snow-fall).	برف سنگینی بارید
drowsiness	کسالت یا سنگینی خواب
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
Lead is a heavy metal.	سرب فلز سنگینی بارید
A big load was taken off my back.	بار سنگینی از دوشم برداشته شد
hhhزينhhh hhhaaaي سن?يني رaaaمتحمل شدن	هزینه های سنگینی رامتحمل شدن
it pulls its weight	نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
ballast	سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
to weigh down	سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
drag	چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
dragged	چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drags	چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
metamer	جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
ballast	هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
numerous	زیاد
extensive	زیاد
egregiously	زیاد
very	زیاد
fulsome	زیاد
profoundly	زیاد
intense	زیاد
too	زیاد
much	زیاد
overly	زیاد
ranksack	زیاد
effusively	زیاد
widely	زیاد
heart break	غم زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
too much	زیاد
superabundant	زیاد
profusely	زیاد
to a large extent	زیاد
outrageously	زیاد
highly	زیاد
rife	زیاد
great	زیاد
vastly	زیاد
extortionate	زیاد
extortionary	زیاد
great-	زیاد
greatest	زیاد
many	زیاد
excessive	زیاد
copious	زیاد
greatly	زیاد
wide	زیاد
wider	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
widest	زیاد
populous	زیاد
heavily	زیاد
heartbreak	غم زیاد
squeamishly	زیاد
squeamishness	زیاد
supererogatory	زیاد
late	زیاد
immoderate	زیاد
in quantities	زیاد
over and above	زیاد
intensively	زیاد
highs	زیاد
not a lettle	زیاد
muckle	زیاد
in excess	زیاد
mickle or muckle	زیاد
highest	زیاد
large adv	زیاد
intensely	زیاد
high	زیاد
generous	زیاد
hugely	زیاد
tremendously	زیاد
mortally	زیاد
thickest	زیاد
glaring	زیاد
plaguily	زیاد
thick	زیاد
plethoric	زیاد
no end of	زیاد
thicker	زیاد
overmuch	زیاد
immane	زیاد
swingeing	زیاد
mickle	زیاد
swarms	دسته زیاد
carnosity	گوشت زیاد
musk cat	گریه زیاد
particularity	دقت زیاد
overvoltage	فشار زیاد
desperation	نومیدی زیاد
hell-bent	زیاد خمیده
to run rup	زیاد کردن
my grief was intensified	غصه من زیاد
mass bombing	بمباران زیاد
much rain	باران زیاد
hell bent	زیاد خمیده
increase	زیاد کردن
overwrite	زیاد نوشتن
downpours	بارندگی زیاد
downpour	بارندگی زیاد
queasy	زیاد دقیق
extreme	خیلی زیاد
increases	زیاد کردن
to overleap oneself	زیاد دورافتادن
booster	زیاد کننده
increased	زیاد کردن
boosters	زیاد کننده
mass casualties	تلفات زیاد
mort	مقدار زیاد
overmoke	زیاد سیگارکشیدن
overloads	زیاد پر کردن
wheen	تعداد زیاد
over ripe	زیاد رسیده
over issue	زیاد انتشاردادن
violent pain	درد زیاد
over estimate	زیاد براوردکردن
over confident	زیاد مطمئن
over blow	زیاد دمیدن
lots	خیلی زیاد
over anxious	زیاد دل واپس
with many regrets	با تاسف زیاد
overloaded	زیاد پر کردن
overlabour	زیاد کارکردن
overdrssed	زیاد اراسته
escalating	زیاد شدن
overbusy	زیاد مشغول
escalates	زیاد شدن
escalated	زیاد شدن
escalate	زیاد شدن
overburdensome	زیاد سنگین
overblown steel	فولاد با دم زیاد
overload	زیاد پر کردن
over anxiety	دل واپسی زیاد
torrid	زیاد گرم
quaff	زیاد نوشیدن
quaffed	زیاد نوشیدن
quaffing	زیاد نوشیدن
quaffs	زیاد نوشیدن
obstipation	یبوست زیاد
superannuated	زیاد کهنه
manifold	بسیار زیاد
with much regret	با تاسف زیاد
terror	ترس زیاد
terrors	ترس زیاد
overstock	زیاد پر کردن
to toll up	زیاد شدن
oodles	خیلی زیاد
onding	بارندگی زیاد
overrider	حق دلالی زیاد
polyuria	ادرار زیاد
multiplies	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
multiplying	زیاد شدن
swarm	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
exuberantly	بفراوانی زیاد
extravagantly	با افراط زیاد
eclat	سروصدا زیاد