Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
vaccine point
سوزن ابله کوبی
Other Matches
variolation
ابله کوبی
inoculation of vaccine
ابله کوبی
vaccination
ابله کوبی
varioloid
ابله مانند ابله گون ابله سبک شبه ابله
roof boarding
سطح توفال کوبی شده یا تخته کوبی شده زیر پوشش بام
acupunctuate
با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
needle point
سر سوزن سوزن دوزی
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
boarding
تخته کوبی
panel work
تخته کوبی
inoculations
مایه کوبی
picoid
دار کوبی
thrashed
کوزل کوبی
lathing
توفال کوبی
lath work
تخته کوبی
lath work
توفال کوبی
inoculation
مایه کوبی
staking
میخچه کوبی
wainscots
تخته کوبی
wainscot
تخته کوبی
thrashes
کوزل کوبی
furring
تخته کوبی
shingle
تخته کوبی
juck work
میخ کوبی
thrash
کوزل کوبی
lath
توفال کوبی
studding
توفال کوبی
tatoo
خال کوبی
tattoo
خال کوبی
flail mower
ماشینگندم کوبی
piling
شمع کوبی
tattoos
خال کوبی
tattooing
خال کوبی
tattooed
خال کوبی
hammer-beam
خرپا کوبی
hip
شیروانی کوبی
wainscoting
تخته کوبی
lining of the ceiling
لمبه کوبی
doodled
ابله
doodle
ابله
fooled
ابله
fool
ابله
dolt
ابله
simpleton
ابله
simpletons
ابله
pox
ابله
dolts
ابله
doodles
ابله
pock
ابله
fools
ابله
silliest
ابله
smallpox
ابله
fooling
ابله
silly
ابله
doodling
ابله
pocks
ابله
sillier
ابله
imbeciles
ابله
mome
ابله
phlyctena
ابله
pock mark
ابله
smpleton
ابله
variola
ابله
variolous
ابله
wiseacre
ابله
scattier
ابله
scattiest
ابله
screwball
ابله
scatty
ابله
imbecile
ابله
asinine
خر ابله
idiots
ابله
doter
ابله
fatwitted
ابله
fool begged
ابله
blister
ابله
idiot
ابله
blistered
ابله
blisters
ابله
dwarf wainscoting
تخته کوبی کوتاه
vaccination card
دفترچه مایه کوبی
vaccination cards
دفترچه های مایه کوبی
threshing machine
ماشین خرمن کوبی
threshing floor
زمین خرمن کوبی
stamping mill
اسیاب سنگ کوبی
stamp mill
اسیاب سنگ کوبی
lathing
تخته کوبی تراشکاری
lath
توفال کوبی کردن
stomps
لگد کوبی کردن
stomped
لگد کوبی کردن
stomp
لگد کوبی کردن
dancing
پای کوبی رقص
stomping
لگد کوبی کردن
cowpox
ابله گاوی
vaccinia
ابله گاوی
pockmarks
جای ابله
cow pox
ابله گاوی
pock fretten
ابله دار
pock marked
ابله دار
vaccine bovine
ابله گاو
chicken pox
ابله مرغان
variolous
ابله دار
variolous
ابله گاوی
syphilis
ابله فرنگی
variola
ابله دار
variola
ابله گاوی
varicella
ابله مرغانی
varicella
ابله مرغان
pock
جای ابله
pocky
وابسته به ابله
foolish
ابله احمق
vaccine
مایه ابله
fop
کج کلاه ابله
inoculator of vaccine
ابله کوب
vaccines
مایه ابله
vaccinator
ابله کوب
smallpox
جای ابله
pockmark
جای ابله
smallpox
مرض ابله
zany
ادم ابله
pocks
جای ابله
inoculated
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculating
مایه کوبی کردن اغشتن
to panel a wall
دیواری را تخته کوبی کردن
to stake off
مساحتی را میخچه کوبی کردن
inoculates
مایه کوبی کردن اغشتن
tat
[American E]
خال کوبی
[اصطلاح روزمره]
immunization
واکسن زدن مایه کوبی
tatt
خال کوبی
[اصطلاح روزمره]
picketing of aligment
میخ کوبی مسیر کار
nagasan concrete
بتن قابل میخ کوبی
clap-board
[تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
colonial siding
[روکش کوبی با تخته عریض]
embossed sculpture
برجسته سازی با چکش کوبی
tack hammer
چکش میخ کوبی کوچک
inoculate
مایه کوبی کردن اغشتن
gowk
ادم خل یانادان ابله
phlyctenule
ابله کوچک تاولچه
pocks
ابله دار شدن
to vaccinate a child
ابله بچهای را کوبیدن
pockmark
ابله گون کردن
pockmarks
ابله گون کردن
pock
ابله دار شدن
pox
موجد ابله درپوست
threshing
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshed
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
thresh
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshes
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
half wit
ادم احمق ونادان ابله
pox
ابله دار کردن یا شدن
half-wit
ادم احمق ونادان ابله
half-wits
ادم احمق ونادان ابله
to i. a child with vaccine
ابله بچه ایی را کوبیدن
variole
گودال جای ابله جدر
screwball
ادم عجیب غریب ابله
styli
سوزن
needled
سوزن
needleful
یک سوزن نخ
needle
سوزن
needles
سوزن
switch point
سوزن
stilus
سوزن
needling
سوزن
stylus
سوزن
styluses
سوزن
bard
سوزن
bards
سوزن
combining
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combines
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
inoculum
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
pasteurism
مایه کوبی پاستوری جلوگیری از ترش شدن شیر
combine
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
switch
سوزن دوراهی
pointsman
سوزن بان
acicular
سوزن وار
test point
سوزن ازمایشی
aciculate
سوزن وار
needle
سوزن پیکاپ
aciform
بشکل سوزن
sailmaker's needle
سوزن چادردوزی
catwhisker
سوزن بلور
switched
سوزن دوراهی
pinning
ورودی با سه سوزن
belonephebia
سوزن هراسی
injects
سوزن زدن
touch needle
سوزن محک
inject
سوزن زدن
work baskets
سبد سوزن و نخ
work basket
سبد سوزن و نخ
needled
سوزن پیکاپ
housewife
سوزن دان
housewives
سوزن دان
darning neddle
سوزن رفوگری
vga
- سوزن یا پورت
injecting
سوزن زدن
pricks
خراش سوزن
pricking
خراش سوزن
pricked
خراش سوزن
prick
خراش سوزن
sew
سوزن کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com