Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
Other Matches
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
masters
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
economic nationalism
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
stalinism
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
trotskism
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
erastianism
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
pre preference
مقدم بر سهام مقدم
crash conversion
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
revisionism
روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
Who knows?You never can tell.
کسی چه می داند ؟
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
خودش را عقل کل می داند
Who knows what the end wI'll be?
عاقبت کاررا کی می داند ؟
Any fool knows that .
اینرا دیگه هرخری می داند
Even a fool knows this .
یک احمق هم این رامی داند
in my f.
به ایین سوگند خدامی داند
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
experts
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
She considers it beneath her dignity to work .
کار کردن را کسر شأن خود می داند
indiscretion
بی عقلی
indiscretions
بی عقلی
mental
عقلی
mental age
سن عقلی
injudiciousness
بی عقلی
intellectual
عقلی
intellectuals
عقلی
intelligential
عقلی
rational
عقلی
intellective
عقلی
insipience
بی عقلی
Blessings are not valued till they are gone.
<proverb>
قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
He has been a beggar for a hundred years; yet he d.
<proverb>
صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
unreason
کم عقلی حماقت
intellectualization
توجیه عقلی
intellectual poverty
بینوایی عقلی
amentia
نقص عقلی
mental defect
نقص عقلی
rationalization
توجیه عقلی
mental deterioration
تباهی عقلی
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
runs
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
run
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
irrationlism
فلسفه غیر عقلی
primary mental abilities
تواناییهای عقلی نخستین
borderline mental deficiency
نقص عقلی مرزی
rationalistic
مبنی براستدلال عقلی
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
blessed folder
در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
cast pearls before swine
<idiom>
از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
weak intellect
سبک مغزی خبطی کم عقلی
to keep somebody in suspense
<idiom>
کسی را در حالت هراس گذاشتن
[چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
pragmatize
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
integrated
نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone.
هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
premier
مقدم
premiers
مقدم
preferred
مقدم
precedents
مقدم
antecessor
مقدم
headmost
مقدم
aforehand
مقدم
advancing
مقدم
frontline
خط مقدم
precedent
مقدم
proleptic
مقدم
advances
مقدم
preeminent
مقدم
premiere
مقدم
premiered
مقدم
advance
مقدم
premieres
مقدم
preferent
مقدم
previous
مقدم
beforehand
مقدم بر
prior
مقدم
premiering
مقدم
prior to
مقدم بر
leading
مقدم
front lines
خطوط مقدم
preferent claims
دعاوی مقدم
front lines
خط مقدم جبهه
preoccupation
کار مقدم
gilt edged
مقدم ممتاز
first
یکم مقدم
precedes
مقدم بودن
apriori
مقدم بر تجربه
transposing
مقدم وموخرکردن
preferred shares
سهام مقدم
transposes
مقدم وموخرکردن
precede
مقدم بودن
preoccupations
کار مقدم
presumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
presupposed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
gilt-edged
مقدم ممتاز
leading edge
لبه مقدم
transpose
مقدم وموخرکردن
advance observer
دیدبان مقدم
entrepreneur
مقدم کمپانی
advanced
جلویی مقدم
forego
مقدم بودن بر
foregoes
مقدم بودن بر
leading zero
صفر مقدم
premised
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
preconditioned
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
preferential
مقدم ترجیحی
assumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
leading zeros
صفرهای مقدم
antecedents
مقدم مقدمه
antecedent
مقدم مقدمه
precedent
مقدم بر مسبوق به
precedent
ماقبل مقدم
forward observer
دیدبان مقدم
vaward
مقدم پیشقراول
forgoes
مقدم بودن بر
forward command post
پاسگاه مقدم
precedents
ماقبل مقدم
precedents
مقدم بر مسبوق به
forwent
مقدم بودن بر
forgoing
مقدم بودن بر
entrepreneurs
مقدم کمپانی
forgone
مقدم بودن بر
habeas corpus
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
reality
حقیقت
in sooth
در حقیقت
in reality
در حقیقت
fact
حقیقت
truths
حقیقت
act
حقیقت
truth
حقیقت
facts
حقیقت
actually
در حقیقت
realities
حقیقت
acted
حقیقت
yea
در حقیقت
indeed
[admittedly]
<adv.>
در حقیقت
to be sure
<adv.>
در حقیقت
in truth
در حقیقت
admittedly
<adv.>
در حقیقت
reasoning
استدلال
ratiocination
استدلال
arguments
استدلال
argument
استدلال
inferring one thing from another
استدلال
logic
استدلال
argumentum
استدلال
argumentation
استدلال
permute
مقدم و موخر کردن
acorns
گروه امادی مقدم
gilt edge
مقدم درجه اول
modus ponens
وضع مقدم
[ریاضی]
acorn
گروه آمادی مقدم
it takes of the others
بردیگران مقدم است
advanced landing field
پایگاه هوایی مقدم
advanced landing field
پایگاه فرود مقدم
primers
ماده منفجره مقدم
forward air controller
نافر مقدم هوایی
primer
ماده منفجره مقدم
advanced fleet anchorage
لنگرگاه مقدم ناوگان
aircontroller
نافر مقدم هوایی
truthless
عاری از حقیقت
tell the truth
حقیقت را گفتن
understatements
کتمان حقیقت
the f.of the matter
حقیقت امر
understatement
کتمان حقیقت
reserves
کتمان حقیقت
verity
صحت حقیقت
the face remains
حقیقت همانست
thing in itself
حقیقت غایی
tao
حقیقت طریقت
reserve
کتمان حقیقت
axiom
حقیقت اشکار
untruthful
خلاف حقیقت
axioms
حقیقت اشکار
suppressio veri
کتمان حقیقت
erroneousness
عدم حقیقت
reserving
کتمان حقیقت
verities
صحت حقیقت
half truth
حقیقت ناقص
matter-of-fact
حقیقت امر
verism
حقیقت گرایی
truthful
<adj.>
راست
[با حقیقت]
matter of fact
حقیقت امر
oversoul
حقیقت مطلق
approving truth
حقیقت مسلم
factual
حقیقت امری
hold up
<idiom>
اثبات حقیقت
unreality
عدم حقیقت
To speak the truth.
حقیقت را گفتن
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
factually
حقیقت امری
reasons
استدلال کردن
adducible
قابل استدلال
logical reasoning
استدلال منطقی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com