Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
Other Matches
inertial guidance
سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance
سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
celestial guidance
سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
guidance
هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
coupled mode
روش کنترل پرواز خودکار بااستفاده از سیستم هدایت زمینی
guidance
هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
automatic pilots
دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
automatic pilot
دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
active homing guidance
هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
master slave manipulator
بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
maces
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
fighter direction
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
mace
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance
هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
beamrider
موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
homing guidance
هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
conductance
ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
laser guidance
سیستم هدایت لیزری
omnidirection range
سیستم هدایت چند جهتی هواپیما
teleran system
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
armstrong
سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
aided tracking
سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
mainframe computer
سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
automate
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
link encryption
خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
azimuth guidance
هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
gyro plane
سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
ACD
سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
astro tracker
وسیله ناوبری خودکار نجومی
transduction
هدایت
total conductivity
هدایت کل
leading
هدایت
steerage
هدایت
conduction
هدایت
lead
هدایت
conductance
هدایت
direction
هدایت
navigator
هدایت گر
guidance
هدایت
navigators
هدایت گر
leads
هدایت
directors
هدایت کننده
director
هدایت کننده
canalization
هدایت در مسیر
vee guideways
مسیر هدایت "وی "
conductibility
قابلیت هدایت
conductive
قابل هدایت
conductivity
قابلیت هدایت
conductivity
ضریب هدایت
undirected
هدایت نشده
conductance
میزان هدایت
conduct of fire
هدایت تیراندازی
conning tower
برج هدایت
conductible
قابل هدایت
conduction velocity
سرعت هدایت
commutate
هدایت وتغییر
convect
هدایت کردن
direction
هدایت رهبری
guide
هدایت کردن
leading line
خط هدایت هواپیما
leading marks
نشانههای هدایت
superconductivity
فوق هدایت
directs
هدایت کردن
directed
هدایت کردن
direct
هدایت کردن
operating stand
اطاق هدایت
stream line
خط هدایت جریان
steerable
هدایت کردنی
guided
هدایت کردن
guides
هدایت کردن
dirigible
قابل هدایت
electric conduction
هدایت الکتریسیته
ionic conduction
هدایت یونی
electrical conductivity
هدایت الکتریکی
electron conduction
هدایت الکترون
fire direction
هدایت اتش
guide way
مسیر هدایت
heat conduction
هدایت حرارتی
heat conductivity
هدایت حرارتی
hydraulic conductivity
هدایت ابی
image line
هدایت تصویر
rede
هدایت کردن
bus bar line
سیم هدایت
steering
هدایت کردن
admittance
هدایت فاهری
conveys
هدایت کردن
conveying
هدایت کردن
afferent transmission
هدایت اورانی
afferent conduction
هدایت اورانی
conveyed
هدایت کردن
con
هدایت کردن
managements
هدایت یا سازماندهی
management
هدایت یا سازماندهی
directing
هدایت کردن
template
ریل هدایت
templates
ریل هدایت
conduction
هدایت تنظیم
joystick
سکان هدایت
conducts
هدایت کردن
conduction
هدایت گرم
conducting
هدایت کردن
conducted
هدایت کردن
joysticks
سکان هدایت
conduct
هدایت کردن
conned
هدایت کردن
enlightened
هدایت شده
avigation
فن هدایت هواپیما
navigated
هدایت کردن
navigating
هدایت کردن
navigates
هدایت کردن
navigate
هدایت کردن
convey
هدایت کردن
cons
هدایت کردن
conning
هدایت کردن
fire control
کنترل یا هدایت اتش
leads
سیر هدایت الکتریکی
fire direction center
مرکز هدایت اتش
trafficked
تجارت هدایت شده
fire direction net
شبکه هدایت اتش
conduction
رسانش الکتریکی هدایت
current carring
انتقال یا هدایت جریان
guded missile
موشک هدایت شوند
photoconductivity
قابلیت هدایت نور
fire direction
هدایت کردن اتش
specific electrical conductivity
هدایت الکتریکی مخصوص
dredging ladder
هدایت کننده سطل
conducted
هدایت کردن بردن
guideway
شیار هدایت کننده
heat conductivity
قابلیت هدایت حرارت
magnetic permeance
مقدار هدایت مغناطیسی
absolute joystick
سکان هدایت مطلق
ideal conductivity
قابلیت هدایت ایده ال
guided missiles
موشک هدایت شونده
susceptance
مقدار هدایت کور
guided missile
موشک هدایت شونده
input of current
تغذیه و هدایت جریان
increase in conductivity
افزایش قابلیت هدایت
traffic
تجارت هدایت شده
lead
سیر هدایت الکتریکی
aircraft modification and control
کنترل و هدایت هواپیما
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
trafficking
تجارت هدایت شده
traffics
تجارت هدایت شده
high conductivity
قابلیت هدایت زیاد
conduct grade
درجه هدایت یک ماده
bell's bund
دیوار هدایت کننده اب
ballistic director
هدایت کننده بالیستیکی
conductance
مقدار هدایت واقعی
directing staff
ستاد هدایت کننده
diathermacy
خاصیت هدایت گرما
directed net
شبکه هدایت شده
conductibility
ضریب هدایت مخصوص
director
برج هدایت تیر
conducting staff
ستاد هدایت کننده
director
هدایت کننده اتش
directors
هدایت کننده اتش
directors
برج هدایت تیر
transverse conductance
مقدار هدایت عرضی
conductivity
ضریب هدایت یا انتشار
steered wheel
چرخ هدایت شده
direction
مسیر هدایت کردن
conducting
هدایت کردن بردن
barrel
وفیفه هدایت در یک ترمینال
channelising island
سکوی هدایت کننده
tactical control
کنترل و هدایت تاکتیکی
vectored thrust
تراست هدایت شونده
directional
وابسته به راهنمایی و هدایت
directed exercise
تمرین هدایت شده
vectored
تراست هدایت شونده
conduct
هدایت کردن بردن
barrels
وفیفه هدایت در یک ترمینال
conducts
هدایت کردن بردن
direction center
مرکز هدایت عملیات
core
بخش هدایت مرکز یک کابل
cores
بخش هدایت مرکز یک کابل
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
laser guidance
هدایت لیزری بمب یا موشک
insulator
مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
cryogenic memory
استفاده از خصوصیات هدایت مواد
pgm
نوعی موشک هدایت شونده
vectored attacks
تک هدایت شده هواپیما به هدف
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
leads
هدایت کردن بست اتصال
secondary cone
برج هدایت یدکی ناو
induced conductivity
قابلیت هدایت القاء شده
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
lead
هدایت کردن بست اتصال
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
conductibility of heat
قابلیت هدایت گرما گرمارسانی
canalize
هدایت اجباری منشعب کردن
high frequency conductivity
قابلیت هدایت فرکانس بالا
airmanship
متخصص در خلبانی و هدایت هواپیما
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
insulators
مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com