English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
forty niner شرکت کننده در مهاجرت سال 9481 بکالیفرنیا درجستجوی طلا
Other Matches
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
migratory مهاجرت کننده
diadromous مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
exodus مهاجرت مهاجرت دسته جمعی
in quest of درجستجوی
contributors شرکت کننده
contributor شرکت کننده
entry شرکت کننده
participating شرکت کننده
participative شرکت کننده
participant شرکت کننده
participants شرکت کننده
nap بهترین شرکت کننده
supply company شرکت تامین کننده
napping بهترین شرکت کننده
participant observer مشاهده گر شرکت کننده
napped بهترین شرکت کننده
marathoner شرکت کننده ماراتون
supplier شرکت تولید کننده
naps بهترین شرکت کننده
symposiast شرکت کننده درسمپوزیم
suppliers شرکت تولید کننده
bidders شرکت کننده در مناقصه یامزایده
tenderer شرکت کننده در مزایده یامناقصه
walker شرکت کننده در مسابقه راهپیمایی
walkers شرکت کننده در مسابقه راهپیمایی
crusaders شرکت کننده درجنگهای صلیبی
crusader شرکت کننده درجنگهای صلیبی
tenderer شرکت کننده در مناقصه یامزایده
merrymaker شرکت کننده درجشن وسرور
olympian شرکت کننده بازیهای المپیک
bidder شرکت کننده در مناقصه یامزایده
sortie reference تعدادهواپیماهای شرکت کننده درپرواز
beseeched درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseech درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeches درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
service component نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
hurdler شرکت کننده در مسابقه پرش از مانع
semi-finalist شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalists شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
fleet گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
fleets گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
deathlete شرکت کننده در مسابقه دهگانه دو و میدانی
producers شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
air force component نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
pentathlete شرکت کننده در مسابقه پنجگانه دو و میدانی
sortie number تعداد هواپیماهای شرکت کننده در پرواز
producer شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
surfari گروه موج سواران درجستجوی منطقه مناسب
component change order دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
pacer شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
attack transport ناوحمل و نقل شرکت کننده درنیروی اب خاکی
veteran سرباز قدیمی یاسرباز شرکت کننده درجنگهای گذشته
camper شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
campers شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
veterans سرباز قدیمی یاسرباز شرکت کننده درجنگهای گذشته
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
off roader شرکت کننده در مسابقه مخصوص در مسیر طولانی در زمینهای ناهموار
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
pcm شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
COMPAQ شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
underwriter صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
off roader شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
underwriters صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
commitment board هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
shot putter شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putters شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
emigration مهاجرت از .....
emigration مهاجرت
colonization مهاجرت
flight مهاجرت
immigration مهاجرت
migration مهاجرت
immigration مهاجرت از .....
freightliner شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
transplanted مهاجرت کردن
transplanting مهاجرت کردن
transplants مهاجرت کردن
migrate مهاجرت کردن
immigration مهاجرت بداخل
migrated مهاجرت کردن
migrating مهاجرت کردن
electromigration مهاجرت الکتریکی
to expatriate oneself مهاجرت کردن
transplant مهاجرت کردن
visitational مهاجرت موسمی
immigrate مهاجرت کردن
intermigration مهاجرت ازدوسو
immigrates مهاجرت کردن
immigrated مهاجرت کردن
immigrating مهاجرت کردن
colonizes مهاجرت کردن
remigrate از مهاجرت برگشتن
colonizing مهاجرت کردن
emigrated مهاجرت کردن
emigration مهاجرت به خارج
emigrate مهاجرت کردن از .....
migration of ions مهاجرت یونها
migratory وابسته به مهاجرت
visitation مهاجرت موسمی
flight of capital مهاجرت سرمایه
emigrate مهاجرت کردن
colonized مهاجرت کردن
colonize مهاجرت کردن
emigrated مهاجرت کردن از .....
migrates مهاجرت کردن
visitations مهاجرت موسمی
colonised مهاجرت کردن
colonises مهاجرت کردن
emigrating مهاجرت کردن از .....
emigrating مهاجرت کردن
colonising مهاجرت کردن
emigrates مهاجرت کردن از .....
emigrates مهاجرت کردن
international migration مهاجرت بین المللی
crude migration rate نرخ خام مهاجرت
rural urban migration مهاجرت از روستا به شهر
demography مطالعه مهاجرت جمعیت
to emigrate [to] مهاجرت کردن [به] [به کشور دیگررفتن]
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to be registered as an alien در اداره مهاجرت ثبت شده بودن
refusniks کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
exodus مهاجرت بنی اسرائیل از مصربه کنعان
refusenik کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
refuseniks کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
combat resolution تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
transmigrant که در ضمن مهاجرت ازکشورخودبکشور دیگرازکشورسومی گذر میکند
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
body corporate شرکت شرکت سهامی
business group شرکت سهامی [شرکت]
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
contributions شرکت
contribution شرکت
corporations شرکت
companies شرکت
consociation شرکت
concerns شرکت
firm شرکت
firms شرکت
firmer شرکت
business شرکت
houses شرکت
enterprises شرکت
enterprise شرکت
house شرکت
firmest شرکت
cahoot شرکت
partnerships شرکت
company شرکت
partnership شرکت
corporation شرکت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com