English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (7 milliseconds)
English Persian
companies شریک
company شریک
joint شریک
backer شریک
backers شریک
partner شریک
partnered شریک
partnering شریک
partners شریک
participant شریک
participants شریک
accessory شریک
consort شریک
consorted شریک
consorting شریک
consorts شریک
associate شریک
associated شریک
associates شریک
associating شریک
compatriot شریک
compatriots شریک
pal شریک
pals شریک
counterpart شریک
counterparts شریک
privy شریک
accessorial شریک
coagent شریک
complier شریک
conpanion شریک
coparcener شریک
copartner شریک
copratner شریک
pardner شریک
partaker شریک
participator شریک
sharer شریک
Other Matches
partner شریک کردن شریک
partnered شریک کردن شریک
partnering شریک کردن شریک
yokefellow شریک شریک زندگی
partners شریک کردن شریک
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
he was a partner with me با من شریک یا انباز بود شریک من بود
devil's advocates شریک شیطان
devil's advocate شریک شیطان
conspirators شریک فتنه
chip in <idiom> شریک شدن
conspirator شریک فتنه
associating شریک کردن
party طرف شریک
abetter شریک جرم
particeps criminis شریک جرم
coheir شریک در ارث
cosignatory شریک در امضا
fellow heir شریک ارث
fellow or foint heir شریک الارث
fllowheir شریک ارث
general partner شریک ضامن
he partook of fare در خوراک ما شریک شد
joint hands شریک شدن
coheir شریک ارث
joint heir شریک ارث
aider and abettor شریک در جرم
joint owner شریک ملک
duumvir شریک مقام
nominal partner شریک اسمی
p in the second degree شریک جرم
parcener شریک مشاع
corespondent شریک جرم
participant شریک در جرم
participated شریک شدن
participate شریک شدن
ostensible شریک اسمی
partnered شریک شدن
partnering شریک شدن
participants شریک در جرم
half شریک ناقص
partners شریک شدن
participates شریک شدن
associate شریک کردن
partner شریک شدن
associated شریک کردن
associates شریک کردن
part owners افراد شریک المال
sleeping partners شریک سرمایه رسان
silent partner شریک سرمایه رسان
sleeping partner شریک سرمایه رسان
to be an accessory to murder شریک در قتل بودن
jack on both sides شریک دزدورفیق قافله
enter into partnership with someone با کسی شریک شدن
associate شریک کردن همدست
accomplices شریک یامعاون جرم
associates شریک کردن همدست
coauthor شریک در تالیف ونگارش
cobelligerent شریک درتجاوز یا خصومت
associating شریک کردن همدست
accomplice شریک یا معاون جرم
associated شریک کردن همدست
directs مستقیم یابدون شریک سوم
Why did you give away your business patern ? چرا شریک خودت را لو دادی ؟
pool شریک شدن باهم اتحادکردن
non-resident partner شریک غیر مقیم [اقتصاد]
pooled شریک شدن باهم اتحادکردن
to become an accessory to a crime در جرمی شریک شدن [قانون ]
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb> شریک دزد و رفیق قافله .
life long شریک عمر مادام العمری
direct مستقیم یابدون شریک سوم
to be complicit in [with] something [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
directed مستقیم یابدون شریک سوم
to have an interest [in] سهم داشتن [شریک بودن] [در]
to p with others in something درچیزی بادیگران شریک شدن
pools شریک شدن باهم اتحادکردن
partake شریک شدن بهره داشتن
duumvir شریک رتبه حکومت دو نفری
partaking شرکت کردن شریک شدن در
partakes شرکت کردن شریک شدن در
partakes شریک شدن بهره داشتن
preemptor شریک دارای حق تقدم در خرید
partaken شرکت کردن شریک شدن در
partaking شریک شدن بهره داشتن
partake شرکت کردن شریک شدن در
partook شریک شدن سهم گرفتن
partaken شریک شدن بهره داشتن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts بلند کردن شریک رقص اززمین
sole tenant مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
lifted بلند کردن شریک رقص اززمین
pacer شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
corporative state حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
cohabitant شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
A man who pays promplty shares in others . <proverb> آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
forwarding merchant حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
associating شریک شدن همراه شدن
associate شریک شدن همراه شدن
associated شریک شدن همراه شدن
associates شریک شدن همراه شدن
coparcener شریک مشاع دارای حق مشاع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com