English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
neat شسته و رفته
neater شسته و رفته
neatest شسته و رفته
Search result with all words
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
neatest شسته و رفته مرتب
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
waterworn اب شسته
crushed gravel شن شسته
laundered شسته شدن
laundering شسته شدن
launders شسته شدن
unwashed شسته نشده
ballast مصالح شسته
cut-and-dried شسته وروفته
cut and dry شسته وروفته
cut and dried شسته وروفته
tub شسته شدن
launder شسته شدن
tubs شسته شدن
eluvial horizon طبقه خاک شسته شده
It is a neat tidy job. کار شسته ورفته ای است
acid leach کانی شسته شده با اسید
rainwash شسته شده بوسیله باران
waterworn شسته شده و صیقلی در اثراب
ecru رنگ کتان شسته نشده
dish wash ابی که دران فرف شسته باشند
dish water ابی که دران فرف شسته باشند
I want these clothes washed. من میخواهم این لباس ها شسته شود.
to spin laundry in the washing machine لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
greasy wool پشم چرب [پشمی که هنوز شسته نشده و آماده ریسندگی نیست.]
airing cupboard قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
washed-out از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
washed out از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
frenetical از جا در رفته
gradually رفته رفته
in process of time رفته رفته
inchmeal رفته رفته
short tempered از جا در رفته
thrawart در رفته
dislocated در رفته
gradually <adv.> رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
departed رفته
by inches رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
in the lump روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
in the a روی هم رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
madding از کوره در رفته
on a par روی هم رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
smudgier رنگ و رو رفته
deep-set فرو رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
averaged روی هم رفته
unbridle مهاردر رفته
truncated soil خاک رو رفته
on average [on av.] روی هم رفته
off shade رنگ رفته
cavetto [پخی تو رفته]
gone <adj.> از دست رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
smudgy رنگ و رو رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
windswept بر باد رفته
frenzied ازجا در رفته
all in all روی هم رفته
consumptive تحلیل رفته
overall رویهم رفته
jitters از کوره در رفته
averages روی هم رفته
pallid رنگ رفته
exhausted تحلیل رفته
averaging روی هم رفته
average روی هم رفته
pulled تحلیل رفته
averaged روی هم رفته
altogether روی هم رفته
sunken فرو رفته
defunct ازبین رفته
overalls رویهم رفته
extinct ازبین رفته
overseen غلط رفته
all told روی هم رفته
frantic ازکوره در رفته
away غایب رفته
emaciated گوشت رفته
chafed پوست رفته
day a day روی هم رفته
first and last روی هم رفته
consumptives تحلیل رفته
red-hot ازجادر رفته
averagly روی هم رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
paler رنگ رفته بی نور
As limp as a rag. شل واز حال رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
you are mistaken خطا رفته اید
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
tacky رنگ ورو رفته
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
lost از دست رفته ضایع
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
power توان از دست رفته
lost chain زنجیره از دست رفته
he is off to the war رفته است به جنگ
lorn از دست رفته بربادرفته
furibund اشفته ازجادر رفته
washed up بکلی تحلیل رفته
income forgone درامداز دست رفته
forged side سطح فرو رفته
immersed in debt فرو رفته در فرض
ha-ha دیوار فرو رفته
pale رنگ رفته بی نور
advanced pawn پیاده پیش رفته
he must have gone باید رفته باشد
palest رنگ رفته بی نور
powered توان از دست رفته
sunken eyes چشمان فرو رفته
saddle nose بینی فرو رفته
revendication استردادزمین ازدست رفته
powering توان از دست رفته
retreating chin چانه عقب رفته
powers توان از دست رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
ingesta موادی که داخل بدن رفته
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
lost از دست رفته تلف شده
sold فروخته شده بفروش رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
gapeworm یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
poppyhead تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Nothing can.compensate for the loss ones health. هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
weathered rocks خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
chrome dyes کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
pearl مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com