English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
persiflage شوخی کنایه دار دست انداختن کسی
Other Matches
banter شوخی کنایه دار خوشمزگی
wisecracks حرف کنایه دار یا شوخی امیز
wisecrack حرف کنایه دار یا شوخی امیز
wisecracker کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
jape شوخی دست انداختن شخص
A clumsy practical joke. آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
It is no joke . این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
allusions کنایه
allegories کنایه
allegory کنایه
allusion کنایه
quibbles کنایه
quips کنایه
jests کنایه
quip کنایه
quipped کنایه
quipping کنایه
metonymy کنایه
metonym کنایه
jest کنایه
implicit declaration کنایه
quibbled کنایه
quibble کنایه
quibbling کنایه
title of honour کنایه
lampooned کنایه
lampoon کنایه
lampooning کنایه
pointedness کنایه
lampoons کنایه
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
slier کنایه دار
sly کنایه دار
slyer کنایه دار
one's better half زن بطور کنایه
squib کنایه زدن
squibs کنایه زدن
witty کنایه دار
sarcastic <adj.> کنایه آمیز
sardonic کنایه امیز
innuendo اداکردن کنایه
sliest کنایه دار
digs کنایه کندن
dig کنایه کندن
slyest کنایه دار
wittier کنایه دار
innuendos اداکردن کنایه
innuendoes اداکردن کنایه
ironic <adj.> کنایه آمیز
ironical <adj.> کنایه آمیز
wry <adj.> کنایه آمیز
snide کنایه امیز
sarcastic <adj.> کنایه دار
ironic <adj.> کنایه دار
ironical <adj.> کنایه دار
wry <adj.> کنایه دار
emblematical کنایه دار
emblematically بطور کنایه
sardonically کنایه امیز
wittiest کنایه دار
sarcastically بطور طعنه یا کنایه
ironic <adj.> نیشدار [کنایه دار]
hypallage کنایه از راه قلب
emblematic حاکی کنایه دار
sikt کنایه گوشه دار
ironic <adj.> زهردار [کنایه دار]
ironical <adj.> زهردار [کنایه دار]
wry <adj.> زهردار [کنایه دار]
ironic طعنهای کنایه دار
wry کنایه امیز چرخیدن
wryly کنایه امیز چرخیدن
pointed کنایه دار نیشدار
wry <adj.> نیشدار [کنایه دار]
ironical <adj.> نیشدار [کنایه دار]
metaphors صنعت استعاره کنایه
allegorically کنایه وار رمزوار
squibs کنایه فشفشه درکردن
squib کنایه فشفشه درکردن
allegoric کنایه دار تمثیلی
sarcastic <adj.> زهردار [کنایه دار]
metaphor صنعت استعاره کنایه
sarcastic <adj.> نیشدار [کنایه دار]
emblematize بطور کنایه نشان دادن
wisecrack حرف کنایه دار زدن
wisecracks حرف کنایه دار زدن
olies f.peace زیتون کنایه ازاشتی است
columbian وابسته به کلمبیاکه کنایه ازامریکا است
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
lightsomeness شوخی
persiflage شوخی
jocundly با شوخی
prank شوخی
bon mot شوخی
humouring شوخی
humours شوخی
raillery شوخی
jocosity شوخی
fun شوخی
humoring شوخی
frolicsomeness شوخی
sportiveŠetc شوخی کن
humors شوخی
humored شوخی
lark شوخی
waggery شوخی
larks شوخی
humour شوخی
funny bone شوخی
humoured شوخی
in a sober earnest بی شوخی
jink شوخی
jestingly به شوخی
pranks شوخی
humorousness شوخی
facetiousness شوخی
joke شوخی
drollery شوخی
game شوخی
funny bones شوخی
good humouredly به شوخی
gamesomeness شوخی
jest شوخی
joked شوخی
for fun به شوخی
funniment شوخی
joking شوخی
in play به شوخی
jests شوخی
jokes شوخی
facetiae شوخی
razz شوخی کردن
randan مستی شوخی
monkey business <idiom> شوخی کردن
pranks شوخی خرکی
lark شوخی کردن
to break a jest شوخی کردن
inexpressibles بزبان شوخی
prankful شوخی امیز
A flat joke . شوخی بی نمک
humorous شوخی امیز
sportiveŠetc شوخی امیز
larks شوخی کردن
practical jokes شوخی یدی
indispensables بزبان شوخی
humoursome شوخی امیز
to cut a joke شوخی کردن
humor شوخی خوشمزگی
his joke fell f. شوخی اونگرفت
facetiously ازروی شوخی
gagman شوخی کننده
jokingly شوخی کنان
jink لطفه شوخی
cut a joke شوخی کردن
jocoserious شوخی و جدی
practical jokes شوخی عملی
practical joke شوخی یدی
practical joke شوخی عملی
all joking aside شوخی بکنار
jesting a شوخی بکنار
jocularly از روی شوخی
to crack a joke شوخی کردن
josh شوخی کردن
hand play شوخی بادست
friskiness فرحناکی شوخی
horseplay شوخی خرکی
Joking apart, ... <idiom> جدای از شوخی، ...
Joking apart. <idiom> شوخی به کنار.
Joking aside. <idiom> شوخی به کنار.
floppy ear خرگوش [به شوخی]
sported بازی شوخی
sports بازی شوخی
joking شوخی کردن
tricking شوخی کردن
spree شوخی سرخوشی
jocular شوخی امیز
to kid شوخی کردن
prank شوخی خرکی
sprees شوخی سرخوشی
lop ear خرگوش [به شوخی]
tease شوخی با آزار
trick شوخی کردن
tricked شوخی کردن
sport بازی شوخی
rag [British E] شوخی با آزار
joked شوخی کردن
jokes شوخی کردن
joke شوخی کردن
let down پایین انداختن انداختن
quiz شوخی پرسش و ازمون
humbug شوخی فریب امیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com