Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (7 milliseconds)
English
Persian
married
شوهر دار
Search result with all words
husband
شوهر
husbands
شوهر
man
شوهر
mans
شوهر
pair
زن و شوهر
brother in law
شوهر خواهر
brother-in-law
شوهر خواهر
brothers-in-law
شوهر خواهر
paraphernalia
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
pin money
پول جیبی شوهر به همسرش
pin money
وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
spouse
زن یا شوهر
spouses
زن یا شوهر
father-in-law
پدر شوهر
fathers-in-law
پدر شوهر
monogamous
دارای یک زن یا یک شوهر
bigamous
دارای دو زن یا دو شوهر
nephew
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephews
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
mother-in-law
مادر شوهر
mothers-in-law
مادر شوهر
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
wed
زن یا شوهر دادن
cuckold
شوهر زن زانیه
cuckolded
شوهر زن زانیه
cuckolding
شوهر زن زانیه
cuckolds
شوهر زن زانیه
marries
شوهر دادن
marry
شوهر دادن
espouse
شوهر دادن
espoused
شوهر دادن
espouses
شوهر دادن
espousing
شوهر دادن
bachelor
زن بی شوهر
bachelors
زن بی شوهر
stepfather
شوهر مادر
stepfathers
شوهر مادر
uncle
شوهر عمه شوهر خاله
uncles
شوهر عمه شوهر خاله
matron
زن شوهر دار
matrons
زن شوهر دار
couple
زن و شوهر
coupled
زن و شوهر
couples
زن و شوهر
admetus
شوهر السس تیس
brorher in law
برادر شوهر شوهر خواهر
brother in low
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
chaperon
زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
digamy
دو زن گیری دو شوهر گیری
discovert
بی شوهر
father in law
پدر شوهر
feme sole
زن بی شوهر
give in marriage
شوهر دادن
he got off his daughters
دخترهایش را شوهر داد
her next was a merchant
شوهر بعدی وی بازرگان بود
hub or hub by
شوهر
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
judicial separaion
جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
marriageable
تنه شوهر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
monandrous
دارای یک شوهر
monandry
زندگی با یک شوهر
monandry
اعتیاد به یک شوهر
mother in law
مادر شوهر نامادری
mother in low
مادر شوهر
nubility
تنه شوهر بودن
polyandric
چند شوهره وابسته بچند شوهر
polyandrist
زن چند شوهر
polyandrous
چند شوهره وابسته بچند شوهر
polygamist
شوهر چند زن
polygamous
چند شوهر ه چندگان
privacy between husband and wife
خلوت بین زن و شوهر
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
single a
زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
sister in law
خواهر شوهر زن برادر
step daughter
دختر اندر دخترزن یا شوهر
step son
پسرزن یا شوهر
telegony
انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
tenant by curtesy
عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
to wear breeches
بر شوهر خود مسلط بودن
trigamist
زن سه شوهر
wife's equity
عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
hubbies
شوهر
hubby
شوهر
wedded
زن و شوهر
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange .
زن و شوهر بگو مگوشان شد
[بگو مگو کردند]
her much older husband
شوهر بسیار مسن تر از او
[زن]
to live like cat and dog
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com