Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
sheikdom	شیخ نشین قلمرو شیخ
sheikhdom	شیخ نشین قلمرو شیخ
Other Matches
The tenant is like a colonist . <proverb>	اجاره نشین خوش نشین است .
riverain	کرانه نشین ساحل نشین
palatinate	کنت نشین ساکن کنت نشین
circle	قلمرو
circles	قلمرو
circling	قلمرو
orbits	قلمرو
orbited	قلمرو
orbit	قلمرو
milieu	قلمرو
milieus	قلمرو
milieux	قلمرو
circled	قلمرو
zones	قلمرو
home range	قلمرو
territories	قلمرو
kingdom	قلمرو
zone	قلمرو
sphere	قلمرو
spheres	قلمرو
domain	قلمرو
count palatine	قلمرو
domains	قلمرو
shrievalty	قلمرو
area	قلمرو
territory	قلمرو
bourgeon	قلمرو
realms	قلمرو
dominion	قلمرو
realm	قلمرو
areas	قلمرو
subkingdom	قلمرو تابعه
lieutenancy	قلمرو ستوانی
popedom	قلمرو پاپ
duchies	قلمرو دوک
dioceses	قلمرو اسقف
pashalic	قلمرو پاشا
diocese	قلمرو اسقف
duchy	قلمرو دوک
principalities	قلمرو شاهزاده
territory of state	قلمرو دولت
archdeaconry	قلمرو و سرشماس
knowledge domain	قلمرو دانش
knowledge domain	قلمرو اگاهی
heathendom	قلمرو کفار
grand duchy	قلمرو دوک
viscounty	قلمرو ویکنت
abbacy	قلمرو راهب
satrapy	قلمرو ساتراپ
scope	قلمرو حوزه
realm	قلمرو سلطان
regality	سلطنت قلمرو
realms	قلمرو سلطان
sultanate	قلمرو سلطان
dukedoms	قلمرو دوک
sultanates	قلمرو سلطان
dukedom	قلمرو دوک
jurisdication	حق قضاوت قلمرو
queendom	قلمرو ملکه
principality	قلمرو شاهزاده
diocesan	وابسته به قلمرو اسقف
barony	ملک یا قلمرو بارون
bailiwick	ناحیه قلمرو مامور
khanate	قلمرو حکومت خان
palatinate	ناحیه قلمرو کنت
archbishopric	مقام یا قلمرو اسقف
kaiserdom	قلمرو حکومت قیصر
title of territory	مالکیت قلمرو کشور
parsonage	قلمرو کشیش بخش
parsonages	قلمرو کشیش بخش
purview	قلمرو اجراء چشم رس
prelature	قلمرو اسقف اعظم
seigneury	قلمرو حکومت لرد
archdiocese	قلمرو مذهبی اسقف اعظم
archduchy	قلمرو و حکومت دوک بزرگ
in claisum	دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
sovereignty	اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
parish	بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishes	بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
count palatine	قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
dominion	قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
closed sea	دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
seigniory	قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
thaneship	قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
extraterritorial	واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
vicarate	قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicariate	قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
alluvium	ته نشین
lees	ته نشین
fecal	ته نشین
anuses	نشین
alluvion	ته نشین
deposits	ته نشین
deposit	ته نشین
marchman	سر حد نشین
sediment	ته نشین
lake dweller	اب نشین
anus	نشین
sediments	ته نشین
companion	هم نشین
eremite	گوشه نشین
cenobite	صومعه نشین
dalesman	دره نشین
seater	کرسی نشین
silvicolous	جنگل نشین
sedimentate	ته نشین شدن
chief tomn	حاکم نشین
chief tomn	امیر نشین
cloisterer	گوشه نشین
depone	ته نشین کردن)
dreg	ته نشین اشغال
passerine	شاخه نشین
woodman	جنگل نشین
cotenant	هم اجاره نشین
slummer	زاغه نشین
hilariously	تپه نشین
exurbanite	حومه نشین
islaner	جزیره نشین
khanate	خان نشین
plainsman	جلگه نشین
prelature	اسقف نشین
precipitator	ته نشین کننده
lessee	اجاره نشین
planeted	سیاره نشین
low lander	ساحل نشین
marchman	مرز نشین
paludous	مرداب نشین
paludose	مرداب نشین
paludicole	مرداب نشین
palating	کنت نشین
nemoral	جنگل نشین
grand duchy	دوک نشین
insessorial	شاخه نشین
insessorial	جوف نشین
solitudinarian	گوشه نشین
floaty	دارای اب نشین کم
forntiersman	مرز نشین
forntiersman	سرحد نشین
foul ground	کفه ته نشین
governor's seat	حکومت نشین
sea gauge	اب نشین کشتی
governor's seat	حاکم نشین
spelaean	غار نشین
stay at home	خانه نشین
half pace	شاه نشین
hermitess	زن گوشه نشین
to take one's s. on the throne	بر تخت نشین
hutholder	کلبه نشین
illuviate	ته نشین شدن
oppidan	شهر نشین
dais	شاه نشین
emirate	امیر نشین
precipitating	ته نشین کردن
precipitates	ته نشین کردن
precipitated	ته نشین کردن
precipitate	ته نشین کردن
emirates	امیر نشین
duchies	دوک نشین
duchy	دوک نشین
alcoves	شاه نشین
alcove	شاه نشین
bay windows	شاه نشین
bay window	شاه نشین
dioceses	اسقف نشین
diocese	اسقف نشین
consorts	هم نشین شدن
consorting	هم نشین شدن
consorted	هم نشین شدن
renter	کرایه نشین
paces	شاه نشین
paced	شاه نشین
pace	شاه نشین
khanate	خان نشین
sediments	ته نشین شدن
sediment	ته نشین شدن
deposits	ته نشست ته نشین
tenant	کرایه نشین
consort	هم نشین شدن
settles	ته نشین شدن
settle	ته نشین شدن
residues	زیادتی ته نشین
residue	زیادتی ته نشین
tenants	کرایه نشین
deposit	ته نشست ته نشین
colonist	مستعمره نشین
frontbencher	پیش نشین
tartars	ته نشین رسوب
provincial	ایالت نشین
forester	جنگل نشین
foresters	جنگل نشین
unsociable	گوشه نشین
freeman	شهر نشین
freemen	شهر نشین
cottagers	کلبه نشین
alluvion	ته نشین سیل
anchoress	زن گوشه نشین
ancress	زن گوشه نشین
anchorite	خلوت نشین
antiset	ماده ضد ته نشین
arboraceous	درخت نشین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com