English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
windshield شیشه جلوی اتومبیل
windshields شیشه جلوی اتومبیل
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
Search result with all words
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
Other Matches
windscreen پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
windscreens پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
windshields شیشه جلو اتومبیل
windshield شیشه جلو اتومبیل
slingshot مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshots مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
glassman تاجر شیشه شیشه ساز
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
stock car اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-car اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-cars اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
flatbed وسیلهای با شیشه مسط ح که کار هنری روی آن قرار می گیرد نوک اسکن زیر شیشه حرکت میکند و تصویر را به فایل گرافیکی تبدیل میکند
automobile اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
automobiles اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
glass wool پشم یا براده شیشه پشم شیشه
feont جلوی
former جلوی
frontward جلوی
at the fore در جلوی کشتی
sincipital واقع در جلوی سر
before my very eyes جلوی چشمهایم
fore جلوی درجلو
prior پیشین جلوی
fore جلوی قایق
in the way جلوی راه
forward جلوی گستاخ
forwarded جلوی گستاخ
bows قسمت جلوی قایق
forward area منطقه جلوی رزم
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
prowords کلمات جلوی جملات
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
head sail بادبان جلوی دکل
foresheets فضای جلوی قایق
bow قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
bowing قسمت جلوی قایق
deck سکوی جلوی تانک
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
decked سکوی جلوی تانک
decks سکوی جلوی تانک
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
anticum جرز جلوی معبد
cambers انحنای جلوی اسکی
afterleech بادبان جلوی قایق
nose spray بسکهای جلوی گلوله
forward echelon رده جلوی نبرد
to get in the way جلوی راه را گرفتن
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
camber انحنای جلوی اسکی
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
muzzle boresight حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
glassblower شیشه گر
glazier شیشه بر
glass شیشه
water glass اب شیشه
panes شیشه
glazier شیشه گر
glass blower شیشه گر
bottle شیشه
pane شیشه
bottles شیشه
plates شیشه
glass cutter شیشه بر
plate شیشه
security glass شیشه ایمنی
lime glass شیشه اهکی
security glass شیشه نشکن
obscured glass شیشه تار
glassware شیشه الات
scent bottle شیشه عطری
sandiver ریم شیشه
liquid glass شیشه مایع
obscured glass شیشه مات
ornamental glass شیشه تزئینی
glasshouse شیشه گرخانه
glasshouses شیشه گرخانه
plate glass شیشه لوحی
opaque glass شیشه کدر
glazing شیشه بری
glazing شیشه کاری
safety glass شیشه اطمینان
sandiver خلط شیشه
opalline شیشه مات
opaline شیشه مات
lead glass شیشه سربی
safety glass شیشه نشکن
lead work شیشه اندازی
glassware فروف شیشه
sheet glass شیشه جام
anti dazzle screen شیشه نورگیر
anti dazzle screen شیشه ضد نور
case bottle شیشه چارپهلو
sight glass شیشه مرئی
silicate of soda شیشه مایع
sodium metasilicate شیشه مایع
vial شیشه نمونه
sodium silicate شیشه مایع
soluble glass شیشه مایع
muscovy glass شیشه معدنی
bottle brush شیشه پاک کن
tempered glass شیشه ابداده
stock bottle شیشه ذخیره
stined glass شیشه رنگی
vitrification شیشه سازی
vitrification تبدیل به شیشه
vitriform شیشه مانند
crown glass شیشه گردیاچرخی
sheet glass شیشه ورقی
sheetglass ورق شیشه
watch glss شیشه ساعت
windowpane شیشه پنجره
sheetglass شیشه ورق
optic شیشه عینک
water glass شیشه مایع
water glass شیشه محلول
watch glass شیشه ساعت
colored glass شیشه رنگی
cast glass شیشه ریخته گی
mirror glass شیشه اینه
spun glass شیشه ریسیده
fibreglass پشم شیشه
glazes لعاب شیشه
glass شیشه گرفتن
glasswork شیشه سازی
quartzite brick سنگ شیشه
glassworker شیشه ساز
glaze لعاب شیشه
glaze شیشه انداختن
glasswool پشم شیشه
glazes شیشه انداختن
panes جام شیشه
panes قاب شیشه
focusing screen شیشه مات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com