English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
The people protested vocally. صدای مردم درآمد ( اعتراض )
Other Matches
yodel صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeled صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelled صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelling صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodels صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeling صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly بطور اعتراض ازروی اعتراض
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
protests اعتراض اعتراض کردن
protesting اعتراض اعتراض کردن
protest اعتراض اعتراض کردن
protested اعتراض اعتراض کردن
return [on something] درآمد
Inc درآمد
(a) come-down <idiom> درآمد
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
I had a terrible (hard) time of it. پدرم درآمد
He came out of the house. از منزل درآمد
meal ticket ممر درآمد
meal tickets ممر درآمد
he went aboard the ship به کشتی درآمد
It turned out well. خوب از آب درآمد
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
populations تعداد مردم مردم
population تعداد مردم مردم
underclass طبقهی اجتماعی کم درآمد
absolute income hypothesis فرضیه درآمد مطلق
lower class طبقه اجتماعی کم درآمد
subclass طبقه اجتماعی کم درآمد
underclass طبقه اجتماعی کم درآمد
income accounts حساب های درآمد
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
I have a steady monthly income. درآمد ماهیانه ثابتی دارم
net factor income from abroad خالص درآمد عوامل از خارج
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
The employer deducts taxes from the salary. کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
attachable earnings درآمد ضبط شدنی [قانون]
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
lay off (someone) <idiom> کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
to rely on somebody for your income از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
When drink enters, wisdom departs. <proverb> آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
skirl صدای زیر صدای نی انبان
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
condemnation اعتراض
condemnations اعتراض
challenge اعتراض
challenged اعتراض
exceptions اعتراض
power of reservation حق اعتراض
remonstrance اعتراض
objections اعتراض
objection اعتراض
exception اعتراض
protesting اعتراض
protests اعتراض
protestations اعتراض
protestation اعتراض
contestation اعتراض
protest اعتراض
impeachment اعتراض
protested اعتراض
impugnment اعتراض
impugnation اعتراض
animadversion اعتراض
challenges اعتراض
unquestionable غیرقابل اعتراض
protest اعتراض کردن
impugns اعتراض کردن
unobjectionable اعتراض ناپذیر
protested اعتراض کردن
protests اعتراض رسمی
squawked اعتراض کردن
protesting اعتراض رسمی
squawks اعتراض کردن
impugn اعتراض کردن
impugned اعتراض کردن
protesting اعتراض کردن
impugning اعتراض کردن
unlikely قابل اعتراض
fussed اعتراض کردن
protests اعتراض کردن
contested اعتراض کردن
protested اعتراض رسمی
squawk اعتراض کردن
exceptionable اعتراض پذیر
to enter a protest اعتراض کردن
remonstrance تعرض اعتراض
disputable اعتراض پذیر
objectionable قابل اعتراض
exept اعتراض کردن
fuss اعتراض کردن
contesting اعتراض کردن
contesting اعتراض داشتن بر
impugnable قابل اعتراض
contested اعتراض داشتن بر
contest اعتراض کردن
protest for non acceptance اعتراض نکول
kicker اعتراض کننده
contest اعتراض داشتن بر
obtest اعتراض کردن
fussing اعتراض کردن
objectors اعتراض کننده
contests اعتراض داشتن بر
demurrer اعتراض کننده
to e. a protest اعتراض کردن
to a on or upon اعتراض کردن بر
protest اعتراض رسمی
take exception to اعتراض کردن به
implicit بلا اعتراض
unquestioning غیرقابل اعتراض
appose اعتراض کردن
defiance مقاومت اعتراض
bill of exception اعتراض نامه
challengeable قابل اعتراض
condemnable قابل اعتراض
contestable قابل اعتراض
contests اعتراض کردن
controvertible قابل اعتراض
objector اعتراض کننده
demurrable اعتراض پذیر
demurrant اعتراض کننده
fusses اعتراض کردن
objecting اعتراض کردن
indirect objects اعتراض کردن
indirect objects اعتراض داشتن
fulminate اعتراض کردن
fulminated اعتراض کردن
direct objects اعتراض کردن
fulminates اعتراض کردن
direct objects اعتراض داشتن
object اعتراض داشتن
object اعتراض کردن
objects اعتراض داشتن
objects اعتراض کردن
objected اعتراض کردن
objected اعتراض داشتن
objecting اعتراض داشتن
except اعتراض کردن
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
objected کالا اعتراض کردن
impugned مورد اعتراض قراردادن
And exactly what do you mean by that ? مقصود ؟( درمقام اعتراض )
condemnation محکوم کردن اعتراض
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
condemnations محکوم کردن اعتراض
confrontational رفتار همراهبا اعتراض
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
impugn مورد اعتراض قراردادن
objects کالا اعتراض کردن
objecting کالا اعتراض کردن
objectionably بطور قابل اعتراض
to protest against something به چیزی اعتراض کردن
to cry shame upon اعتراض سخت بر...کردن
demurrer اعتراض بصلاحیت دادگاه
disputability قابل اعتراض بودن
direct objects کالا اعتراض کردن
impugns مورد اعتراض قراردادن
indirect objects کالا اعتراض کردن
retour sans protet اعاده بدون اعتراض
to take exception to anything به چیزی اعتراض کردن
impugning مورد اعتراض قراردادن
object کالا اعتراض کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com