English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
expense account صورت هزینه حساب خرج
expense accounts صورت هزینه حساب خرج
Other Matches
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
expense account حساب هزینه
expense accounts حساب هزینه
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
Can you reckon the cost of the trip? هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
account حساب صورت حساب
certificate of expenditure صورت هزینه
certificate of expenditure صورت حساب
statements صورت حساب
the bill صورت حساب
statement صورت حساب
bill of costs صورت هزینه دادرسی
bank statement صورت حساب بانکی
The bill, please. لطفا صورت حساب.
bank statements صورت حساب بانکی
the a invoice صورت حساب ضمیمه
bill of materials صورت حساب مواد
facture فاکتور صورت حساب
final invoice صورت حساب نهایی
statement افهار صورت حساب
statements افهار صورت حساب
invoiced صورت حساب سیاهه
invoicing صورت حساب سیاهه
invoice صورت حساب سیاهه
invoices صورت حساب سیاهه
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
proforma صورت حساب فروش کالا
betterment خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
LCD کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
adders مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
lighterage هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
light expense هزینه کم
eight bit system کم هزینه
levying هزینه
charges هزینه
mise هزینه
levied هزینه
goings-on هزینه ها
levy هزینه
charge هزینه
levies هزینه
total cost هزینه کل
cost expenditure هزینه
tolls هزینه
voucher هزینه
vouchers هزینه
outgoing هزینه
expenditure هزینه
disbursement هزینه
cost هزینه
tolling هزینه
toll هزینه
at someone expense به هزینه
cost benefit ratio هزینه
benefit cost analysis هزینه
tab هزینه
tabs هزینه
at the expence of به هزینه
battels هزینه
overhead expenses به هزینه
outgoings هزینه
overall cost هزینه کل
outlays هزینه
outgo هزینه
expenditures هزینه ها
out goings هزینه
outlay هزینه
expense هزینه
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
incomputable بی حساب
score حساب
in favour of به حساب
science of numbers حساب
tab حساب
tally حساب
scoreless بی حساب
accountants ذی حساب
tallied حساب
scores حساب
arithmetic حساب
scored حساب
algorism حساب
tallies حساب
accountant ذی حساب
tallying حساب
dam design حساب سد
incalculable بی حساب
reckonings حساب
to keep score حساب
to my a به حساب من
reckoning حساب
account حساب
tabs حساب
carriage costs هزینه باربری
user cost هزینه استعمال
certificate of expenditure سند هزینه
user cost هزینه استفاده
carriage freight paid to ... با هزینه حمل تا ...
carriage paid to ... با هزینه حمل تا ...
poundage هزینه اضافی
wharfage هزینه باراندازی
pin money هزینه ارایش زن
carriage هزینه حمل
import charge هزینه واردات
import tariff هزینه واردات
export charge هزینه صادرات
export tariff هزینه صادرات
carring cost هزینه حمل
carriages هزینه حمل
export duty هزینه صادرات
postage هزینه پست
cost to entry هزینه ورود
cost push فشار هزینه
defrayal تحمل هزینه
cost of reproduction هزینه بازسازی
cost of removal هزینه جابجایی
cost of production هزینه تولید
cost of distribution هزینه توزیع
cost of construction هزینه ساختمان
cost indexes شاخص هزینه
cost variance نوسانات هزینه
costs of proceedings هزینه دادرسی
overhead gharges هزینه اداری
decreasing cost هزینه نزولی
total cost curve منحنی هزینه کل
total cost function تابع هزینه کل
debit note سند هزینه
total fixed cost کل هزینه ثابت
total variable cost هزینه متغیر کل
current expenditure هزینه جاری
travelling expense هزینه سفر
cost function تابع هزینه
cost estimate براورد هزینه
conversion cost هزینه تسعیر
conversion cost هزینه تبدیل
conduct money هزینه سفرشاهد
unit cost هزینه واحد
collection fee هزینه وصول
per capita expenditure هزینه سرانه
collection charges هزینه وصول
collection charge هزینه وصول
cost absoption هزینه موخر
cost allocation تخصیص هزینه
cost curve منحنی هزینه
cost center تمرکز هزینه
cost category بخش هزینه
cost calculation براورد هزینه
cost allocation بخش هزینه
allowance کمک هزینه
allowances کمک هزینه
cost center مرکز هزینه زا
costings هزینه کاه
program cost هزینه برنامه
public cost هزینه عمومی
cost of living هزینه زندگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com