English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
clothesline ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
Other Matches
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
sort of نسبتا
comparatively نسبتا
semiarid نسبتا کم اب
relatively نسبتا"
wettish نسبتا تر
rather نسبتا
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
subaquatic نسبتا ابزی ا
youngish نسبتا جوان
andante نسبتا ملایم
prettyish نسبتا زیبا
poorish نسبتا فقیر
tallish نسبتا بلند
thickly نسبتا ضخیم
thickish نسبتا ضخیم
strongish نسبتا قوی
thinnish نسبتا لاغر
widish نسبتا وسیع
andante نسبتا اهسته
nowhere near نسبتا دور
oldish نسبتا پیر
lightish نسبتا روشن
hypothermal نسبتا گرم
goodish نسبتا خوب
considerably نسبتا"زیاد
stiffish نسبتا سخت
coolish نسبتا خنک
modest معتدل نسبتا کم
darkish نسبتا تاریک
slowish نسبتا کند
yellowy نسبتا زرد
somedeal اندکی نسبتا
smallish نسبتا کوچک
biggish نسبتا بزرگ
lightish نسبتا سبک
largish نسبتا بزرگ
poorish نسبتا ضعیف
flattish نسبتا خنک یابیمزه
sweetish چیز نسبتا شیرین
fairer نسبتا خوب متوسط
fairs نسبتا خوب متوسط
fairest نسبتا خوب متوسط
enough باندازهء کافی نسبتا
partly نسبتا دریک جزء
fair نسبتا خوب متوسط
heavy-set چهارشانه و نسبتا چاق
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
good معتبر موجه نسبتا" زیاد
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
deprossion منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
orthocephalic دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
gallinipper حشره گزنده نسبتا بزرگ سرخک
gambusia ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
wind shadow منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
acerbic <adj.> انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
anthracite زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
ectoplasm طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
chrome dyes کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
p channel mos تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
jijim [cicim] جاجیم [دست بافته های نسبتا زبر که به شاه سون نیز شناخته شده و بصورت راه راه و پود نما بافته می شود.]
filikli [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
stroking ضربه
impacts ضربه
butt joint ضربه
butting ضربه با سر
impulse ضربه
surged ضربه
surges ضربه
impulses ضربه
shocks ضربه
shocked ضربه
double kick دو ضربه پی در پی
surge ضربه
shock ضربه
impact ضربه
pushes ضربه
thudding ضربه
kicking ضربه با پا
kicking ضربه
kicks ضربه با پا
thudded ضربه
pulse ضربه
pulsed ضربه
thud ضربه
kicks ضربه
tit ضربه
tits ضربه
head ضربه با سر
thuds ضربه
pushed ضربه
antiknock ضد ضربه
hacks ضربه
kick ضربه با پا
flaps ضربه
flapped ضربه
flap ضربه
hacked ضربه
kick ضربه
collisions ضربه
kicked ضربه با پا
collision ضربه
push ضربه
hack ضربه
kicked ضربه
brunt ضربه
bonked ضربه بر سر
popped ضربه
pop ضربه
blow ضربه
impluse ضربه
bonks ضربه بر سر
strokes ضربه
sole kick ضربه با کف پا
shockproof ضد ضربه
interrupter ضربه گر
slugger ضربه زن
strikeless بی ضربه
mishit ضربه بد
left ضربه چپ
stroked ضربه
sole trap ضربه با کف پا
sole of the foot kick ضربه با کف پا
pops ضربه
bonking ضربه بر سر
stroke ضربه
shock proof ضد ضربه
blows ضربه
whang ضربه
yee jupkki ضربه پا
shots ضربه
shot ضربه
bonk ضربه بر سر
tobi geri ضربه پا در پرش
jolting تکان ضربه
traumatism ضربه تصادم
ushiro geri ضربه پا به پشت
jolts تکان ضربه
POWs صدای ضربه
POW صدای ضربه
thrums ضربه گیر
lash ضربه مژگان
shockless بدون ضربه
lash ضربه شلاق
lashes ضربه شلاق
lashed ضربه مژگان
lashed ضربه شلاق
lashes ضربه مژگان
dashpot میراکننده ضربه
shock inducer دستگاه ضربه زن
sevice kick ضربه سرویس
shotmaking ضربه به توپ
side foot ضربه با کنار پا
belts ضربه محکم
tee off ضربه محکم
spot kick ضربه کاشته
belt ضربه محکم
toss ضربه بلند
tossed ضربه بلند
tosses ضربه بلند
tossing ضربه بلند
concussion ضربه مغزی
single stroke bell زنگ تک ضربه
belted ضربه محکم
scissors kick ضربه قیچی
yohan nukite ضربه با انگشتان
deliver ضربه زدن
delivers ضربه زدن
hammer ضربه زدن
hammered ضربه زدن
hammers ضربه زدن
whip ضربه زدن
whipped ضربه زدن
whips ضربه زدن
knock ضربه زدن
dubs ضربه کم جان
dubbed ضربه کم جان
lollipop ضربه اسان
lollipops ضربه اسان
dub ضربه کم جان
knocked ضربه زدن
knocks ضربه زدن
quash با ضربه زدن
dabber ضربه زدن
hit list فهرست ضربه
blast ضربه انفجار
blasts ضربه انفجار
pickier ضربه زننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com