English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English Persian
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
Other Matches
tintinnabulation طنین ناقوس
clangour جرنگ جرنگ طنین ناقوس ها
clangor جرنگ جرنگ طنین ناقوس ها
knell ناقوس عزارا بصدا دراوردن صدای ضربه ناقوس
bell-cage [ساختار نگهدارنده ناقوس در ناقوس خانه]
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
din طنین بلند طنین افکندن
orchestrated هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrate هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrating هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
thunders اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thundered اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thunder اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
whish باصدای هیس حرکت کردن
gaff باصدای بلندخندیدن قلابدار کردن
harangue باصدای بلند نطق کردن
harangued باصدای بلند نطق کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
harangues باصدای بلند نطق کردن
haranguing باصدای بلند نطق کردن
ululate باصدای بلند ناله وزاری کردن
ting طنین طنین انداختن
tinkling دارای طنین کردن
tinkle دارای طنین کردن
tinkles دارای طنین کردن
tinkled دارای طنین کردن
paces باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
paced باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
pace باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
echo check بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
jingled جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingling جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingle جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingles جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
bells ناقوس
gong ناقوس
bell ناقوس
gongs ناقوس
ring ناقوس
acclaim اعلام کردن
announced اعلام کردن
announces اعلام کردن
quote اعلام کردن
enounce اعلام کردن
enouce اعلام کردن
enunciate اعلام کردن
quoted اعلام کردن
announcing اعلام کردن
exclaim اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
announce اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
enunciated اعلام کردن
enunciates اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
proclamation اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
promulge اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
statement اعلام کردن
statements اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
blazon اعلام کردن
quotes اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
belfry برج ناقوس
campanile برج ناقوس
passing bell ناقوس مرگ
clocher برج ناقوس
belfries برج ناقوس
bell tower برج ناقوس
bell-gable ناقوس خانه
bell-cote ناقوس خانه
peals ناقوس یا زنگ
pealed ناقوس یا زنگ
pealing ناقوس یا زنگ
peal ناقوس یا زنگ
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
indicting اعلام جرم کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
early warning اعلام خطر کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
indicted اعلام جرم کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
indict اعلام جرم کردن
indicts اعلام جرم کردن
call out اعلام خطر کردن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
hails اعلام ورود کردن
impeach اعلام جرم کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
impeached اعلام جرم کردن
hailed اعلام ورود کردن
early-warning اعلام خطر کردن
hail اعلام ورود کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
acknowledges اعلام وصول کردن
hailing اعلام ورود کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
impeaching اعلام جرم کردن
impeaches اعلام جرم کردن
pealing صدای ناقوس غریدن
peals صدای ناقوس غریدن
pealed صدای ناقوس غریدن
peal صدای ناقوس غریدن
campanile محل ناقوس کلیسا
belfries برج ناقوس کلیسا
belfry برج ناقوس کلیسا
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
warnings اعلام خطر کردن هشدار
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
warning اعلام خطر کردن هشدار
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
concordant موزون
shapeable موزون
rhythmical موزون
lilting موزون
concerted موزون
symphonious موزون
immusical نا موزون
metrical موزون
swinging موزون
bell-chamber [اتاقی با یک یا چند ناقوس بزرگ در قاب]
weight index شاخص موزون
rhythms اهنگ موزون
tuneable کوک موزون
fabliau افسانه موزون
metrically بطور موزون
weighted average میانگین موزون
weighted indexes شاخصهای موزون
rhythm اهنگ موزون
lilt اهنگ موزون
lilts اهنگ موزون
shapable مناسب موزون
rhytmic movement حرکت موزون
tunably کوک موزون
tunable کوک موزون
harmonic هم اهنگ موزون
chimes صدای سنج ایجادکردن ناقوس رابصدا دراوردن
chimed صدای سنج ایجادکردن ناقوس رابصدا دراوردن
chiming صدای سنج ایجادکردن ناقوس رابصدا دراوردن
chime صدای سنج ایجادکردن ناقوس رابصدا دراوردن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
rhythmize باهنگ موزون دراوردن
harmonious موزون سازگار موافق
polyphony چندنثر موزون ومقفی
well proportioned با تناسب متناسب موزون
levels موزون هدف گیری
levelled موزون هدف گیری
symphonic موزون شبیه سمفونی
leveled موزون هدف گیری
eurhythmics حرکات بدنی موزون
recite با صدایی موزون خواندن
eurythmics حرکات بدنی موزون
level موزون هدف گیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com