English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
addend عدد اضافه شده به حاصل در جمع
Search result with all words
augend عددی که عدد دیگر به آن اضافه میشود تا حاصل بدست آید
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
Other Matches
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
overtime وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
unutilized بی حاصل
yielded حاصل
adnate حاصل
fruitage حاصل
yield حاصل
infertile بی حاصل
yields حاصل
resuming حاصل
resumes حاصل
perquisite حاصل
resume حاصل
perquisites حاصل
resumed حاصل
desolate <adj.> بی حاصل
barren <adj.> بی حاصل
outgrwth حاصل
result حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.> بی حاصل
products حاصل
deserted <adj.> بی حاصل
upshot حاصل
bleak <adj.> بی حاصل
payoff حاصل
outcomes حاصل
unfruitful بی حاصل
product حاصل
resulting حاصل
outgrowth حاصل
resulted حاصل
payoffs حاصل
outcome حاصل
nonproductive بی حاصل
affording حاصل کردن
afforded حاصل کردن
afford حاصل کردن
feracious حاصل خیز
fattens حاصل خیزکردن
fattened حاصل خیزکردن
fatten حاصل خیزکردن
yielder حاصل دهنده
feracity حاصل خیزی
growth اثر حاصل
to be derived حاصل شدن
total حاصل جمع
totaled حاصل جمع
foodful حاصل خیز
redemption yield حاصل بازخرید
proceeds حاصل فروش
pinguid حاصل خیز
productions حاصل دادن
paper blockade محاصره بی حاصل
gleby حاصل خیز
productive مولد پر حاصل
karma حاصل کردارانسان
sums حاصل جمع
acquire حاصل کردن
growths اثر حاصل
production حاصل دادن
totaling حاصل جمع
totalled حاصل جمع
totalling حاصل جمع
partial products حاصل ضربهای جز
totals حاصل جمع
steam fog مه حاصل از بخار اب
yield محصول حاصل
nonproductive labor کار بی حاصل
yielded محصول حاصل
yields محصول حاصل
sum حاصل جمع
getting حاصل کردن
barren بی ثمر بی حاصل
total کل [حاصل جمع]
throughput حاصل کار
sum کل [حاصل جمع]
amount کل [حاصل جمع]
get حاصل کردن
cabonic حاصل از کربن
heir ارث بر حاصل
amount حاصل جمع
negotiation result حاصل مذاکرات
product حاصل ضرب
gets حاصل کردن
product حاصل حاصلضرب
products حاصل حاصلضرب
affords حاصل کردن
earning yield حاصل عواید
products حاصل ضرب
negotiation outcome حاصل مذاکرات
result of the negotiations حاصل مذاکرات
emblements حاصل زمین
beads دانههای حاصل ازجوشکاری
beach foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
bead دانههای حاصل ازجوشکاری
resultant حاصل منتج شونده
spume کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
gains from trade منافع حاصل از تجارت
phantasm حاصل خیال ووهم
partial sum حاصل جمع جزئی
overcrop زیاد حاصل برداشتن از
lysate حاصل تجزیه سلولی
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
hot shorteness شکنندگی حاصل از گرما
interest profit عایدی حاصل از بهره
sheer انحراف حاصل کردن
ocean foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
deflationary gap فاصله حاصل از رکود
sterilized بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizing بی بار یا بی حاصل کردن
fogbow رنگین کمان حاصل از مه
wave pressure فشار حاصل از موج
eagre موج حاصل از جذر و مد
go to rack and ruin <idiom> نتیجه بد حاصل کردن
earth pressure فشار حاصل از خاک
look in on <idiom> تماس حاصل کردن
entrance loss افت حاصل از اصطکاک
sterilize بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring حاصل کردن اندوختن
acquires حاصل کردن اندوختن
aftercrop حاصل دوم باره
sideways sum حاصل جمع یک وری
sterilised بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises بی بار یا بی حاصل کردن
capital bonus سود حاصل از سرمایه
come to an agreement توافق حاصل کردن
crops حاصل دادن چینه دان
cost saving درامد حاصل از تقلیل هزینه
eolian رسوب حاصل از جریان باد
cropped حاصل دادن چینه دان
crop حاصل دادن چینه دان
blear تاری حاصل از اشک وغیره
garden stuff حاصل باغ :سبزی ومیوه
flyash خاکستر حاصل از زغال سنگ
harvests حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested حاصل درو کردن وبرداشتن
harvest حاصل درو کردن وبرداشتن
spume کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
tidal mud deposits گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
petrodollars دلار حاصل ازفروش نفت
do wonders <idiom> نتیجه عالی حاصل کردن
hold out <idiom> حاصل شدن ،تقدیر کردن
beach foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
productiveness حاصل خیزی نیروی تولید
sum of all external forces حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
frost heave افزایش حجم خاک حاصل ازیخبندان
aftercrop حصاد دوم دوباره حاصل دادن
strain energy انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
to come to an agreement یکدل شدن توافق حاصل کردن
getting حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
out put حاصل کار قدرت خروجی دستگاه
factorial حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
runoff جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
get حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
electromagnetism خاصیت مغناطیسی حاصل ازجریانهای الکتریکی
yield of cdoncrete حجم بتن حاصل پس از ترکیب مواد سیمان
volume change of concrete تغییر حجم بتن حاصل ازانقباض و انبساط
sitzmark حفره حاصل از زمین خوردن اسکی باز
doping نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
offset of one obligation against another تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
box شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
boxes شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
general paresis جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
surpluses اضافه
in addition to <prep.> به اضافه
increase اضافه
increased اضافه
surplus اضافه
augmentation اضافه
special <adj.> اضافه
spare اضافه
increases اضافه
spared اضافه
extra اضافه
increscent اضافه
overplus اضافه
excesses اضافه
extras اضافه
additions اضافه
plusage اضافه
addition اضافه
extra- اضافه
in a. to به اضافه
excess اضافه
plussage اضافه
extra <adj.> اضافه
assoil اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
paraboloid شکل سه بعدی حاصل ازدوران یک سهمی حول محورکانونی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com