English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
abort عدم موفقیت درانجام ماموریت
Search result with all words
aborted عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
Other Matches
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
winning streak <idiom> موفقیت پشت موفقیت
free hand <idiom> کاملاآزاد درانجام کاری
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
push (someone) around <idiom> اجبار شخص درانجام کارها
he was p in his promises درانجام وعدههای خود دقیق بود
get after someone <idiom> مجبور کردن شخص درانجام کاری
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
tie down <idiom> منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
have a go at <idiom> سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
breach of trust کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
prosperity موفقیت
achievements موفقیت
successes موفقیت
good speed موفقیت
achievement موفقیت
hit موفقیت
hitting موفقیت
success موفقیت
hits موفقیت
miscarriage عدم موفقیت
failure عدم موفقیت
flying colors موفقیت قطعی
achievable موفقیت پذیر
hits اصابت موفقیت
hitting اصابت موفقیت
hit اصابت موفقیت
average میانگین موفقیت
pass muster <idiom> آزمایش را با موفقیت
averaged میانگین موفقیت
averages میانگین موفقیت
unsuccessful عدم موفقیت
abortiveness عدم موفقیت
averaging میانگین موفقیت
unsuccessfully عدم موفقیت
success ratio بهر موفقیت
top flight بالاترین موفقیت
grand slams موفقیت کامل
unsuccess عدم موفقیت
failures عدم موفقیت
miscarriages عدم موفقیت
grand slam موفقیت کامل
exploitation استفاده از موفقیت
successful <adj.> موفقیت آمیز
achieve کسب موفقیت کردن
ten strike امر موفقیت امیز
lock up <idiom> اطمینال کامل از موفقیت
win out <idiom> موفقیت پس از کار سخت
achieving موفقیت در انجام کاری
achieved موفقیت در انجام کاری
He was drunk with success. سرمست از موفقیت بود
achieve موفقیت در انجام کاری
connect حرکت موفقیت امیز
oddson محتمل به بردیا موفقیت
prospect [of something] امید موفقیت [در چیزی]
connects حرکت موفقیت امیز
achieves موفقیت در انجام کاری
bring off به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
percentage نسبت حرکات موفقیت امیز
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
he wished success to all بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
percentages نسبت حرکات موفقیت امیز
fleshment خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
His triumph was very short- lived . موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
track records آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
get through <idiom> کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
track record آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
you said it/you can say that again <idiom> نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
by the skin of one's teeth <idiom> بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
if it works اگر این کار با موفقیت انجام شود
With a long face . با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
chasing تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chase تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
errands ماموریت
mission ماموریت
apostleship ماموریت
missions ماموریت
errand ماموریت
commission :ماموریت
commissioning :ماموریت
assignments ماموریت
assignment ماموریت
task ماموریت
tasks ماموریت
commissions :ماموریت
duty ماموریت
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
functions ماموریت عمل
implied mission ماموریت استنتاجی
functioned ماموریت عمل
commissioned ماموریت دار
function ماموریت عمل
implied task ماموریت استنتاجی
fire task ماموریت اتش
reinforcing ماموریت تقویتی
station محل ماموریت
staff duty ماموریت ستادی
agencies گماشتگی ماموریت
specified mission ماموریت تصریحی
task unit یگان ماموریت
agency گماشتگی ماموریت
sea duty ماموریت دریایی
primary mission ماموریت اصلی
political mission ماموریت سیاسی
permanent oppointment ماموریت دایمی
stationed محل ماموریت
stations محل ماموریت
mission type متضمن ماموریت
mission time مدت ماموریت
mission objectives هدفهای ماموریت
temporary duty ماموریت موقت
fire mission ماموریت اتش
commissioning ماموریت امریه
commissioning ارتکاب ماموریت
missions وابسته به ماموریت
appointment quota سهمیه ماموریت
toured سیاحت ماموریت
tour سیاحت ماموریت
commissions ماموریت دادن
mission type حاوی ماموریت
commissions ماموریت امریه
commissions ارتکاب ماموریت
air mission ماموریت هوایی
abort انصراف از ماموریت
activities ماموریت عمل
activity ماموریت عمل
commissioning ماموریت دادن
touring سیاحت ماموریت
field duty ماموریت رزمی
end of mission ماموریت تمام
agentship ماموریت پیشکاری
mission وابسته به ماموریت
commission ماموریت دادن
commission ماموریت امریه
commission ارتکاب ماموریت
tours سیاحت ماموریت
combat duty ماموریت رزمی
short tour ماموریت کوتاه مدت
task group گروه ماموریت زمینی
duty ماموریت خدمت نگهبانی
surface mission ماموریت دفاع زمینی
confidential دارای ماموریت محرمانه
post محل ماموریت موضع
posting تعیین محل ماموریت
immediate mission ماموریت فوری هوایی
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
change of station تغییر محل ماموریت
general support ماموریت عمل کلی
posts محل ماموریت موضع
posted محل ماموریت موضع
post- محل ماموریت موضع
employment schedule برنامه ماموریت ناو
perdu ماموریت مخاطره امیز
perdue ماموریت مخاطره امیز
postings تعیین محل ماموریت
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
to override one's commission از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
mission request درخواست اجرای ماموریت هوایی
air defense sector منطقه ماموریت پدافند هوایی
general support reinforcing ماموریت عمل کلی تقویتی
missions ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
mission ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
mission essential حیاتی از نظر انجام ماموریت
mission essential ضروری برای انجام ماموریت
assignments ماموریت دادن انتقال افهار
assignment ماموریت دادن انتقال افهار
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
sectors منطقه ماموریت قطاع اتش
specified tasks ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
sector منطقه ماموریت قطاع اتش
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
overseas ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
diverts تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
task element یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
search mission ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
joint task force نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
shore duty ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
dummy دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
dummies دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion. آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
When we get this project off the ground we can relax. وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
charactristic velocity مجموع تغییرات سرعت درمسیر یک ماموریت فضایی
mission ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com