Total search result: 100 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
laceman |
علاقه بند |
|
|
Search result with all words |
|
concerned |
علاقه مند |
tie |
علاقه |
ties |
علاقه |
bind |
علاقه |
binds |
علاقه |
interest |
علاقه . |
interest |
علاقه |
interests |
علاقه . |
interests |
علاقه |
feather bedding |
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود |
feather-bedding |
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود |
earnest |
سنگین علاقه شدید به چیزی |
bookworm |
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد |
bookworms |
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد |
ladies' man |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
ladies' men |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
uninterested |
بی علاقه |
enthusiastic |
علاقه مند |
enthusiast |
علاقه مند |
enthusiasts |
علاقه مند |
tendencies |
علاقه مختصر |
tendency |
علاقه مختصر |
fondness |
علاقه |
nonchalant |
بی علاقه |
hacker |
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه |
hackers |
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه |
liking |
ذوق علاقه |
affection |
علاقه |
property |
علاقه مایملک |
interested |
علاقه مند |
disinterest |
علاقه نداشتن |
disinterest |
بی علاقه کردن بی علاقه شدن |
zeal |
ذوق شور وطن عشق و علاقه به وطن |
unconcern |
عدم علاقه خونسردی |
heterosexual |
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف |
heterosexuals |
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف |
disinterested |
: بی علاقه |
beloved |
مورد علاقه |
disaffection |
عدم علاقه |
fondly |
از روی علاقه |
unresponsive |
بی علاقه |
apolitical |
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی |
heterosexuality |
علاقه بجنس مخالف |
renunciation |
قطع علاقه |
penchant |
علاقه |
bisexual |
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود |
bisexuals |
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود |
fancied |
تفننی علاقه داشتن به |
fancies |
تفننی علاقه داشتن به |
fanciest |
تفننی علاقه داشتن به |
fancy |
تفننی علاقه داشتن به |
fancying |
تفننی علاقه داشتن به |
uncommunicative |
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر |
adonis |
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود |
association for women in computing |
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند |
calf love |
علاقه دمدمی |
disaffect |
از علاقه و محبت کاستن |
fancy free |
بی علاقه عاری از عشق |
idiopathy |
علاقه خاص ناخوشی جداگانه |
interested parties |
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند |
interestedness |
علاقه مندی |
it is of interest to me |
من در ان علاقه مندم |
lady's man |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
letter of intent |
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله |
localism |
ایین محلی علاقه محلی |
necrophagia |
علاقه به اجساد |
nympholepsy |
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول |
ri/sme |
سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing |
self concern |
علاقه بنفس |
shebang |
امر مورد علاقه |
special interest groups |
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه |
spelunking |
علاقه به غار شناسی |
stomachy |
بی علاقه |
the iron interest |
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند |
turfman |
صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی |
uniterested |
بی علاقه بی دخل وتصرف |
wanderlust |
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی |
consuming |
علاقه-عشق |
focal point |
علاقه - سرگرمی |
To be interested in ( keen on ) some thing . |
به چیزی علاقه داشتن |
He takes ( heels) much interest in politics. |
به سیاست خیلی علاقه دارد |
It is of no interest to me at all. |
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم |
I have lost my interest in football . |
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم |
May be I can interest you in this issue . |
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم |
To sever ones ties . to lose interest. |
قطع علاقه کردن |
(not one's) cup of tea <idiom> |
علاقه ویژه |
going for (someone) <idiom> |
علاقه کسی |
put up with <idiom> |
علاقه مند |
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> |
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود. |
fiend |
دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند] |
theatre fiend |
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر |
aficionado |
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است. |
addict |
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است |
shrug your shoulders <idiom> |
نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح] |
gold washing |
شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.] |
Mejidian style |
طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.] |
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. |
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود. |
to pique |
علاقه مند کردن |
You have piqued my interest in ... |
تو من را به ... علاقه مند کردی. |
Partial phrase not found. |