English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English Persian
self concern علاقه بنفس
Other Matches
self depedence اتکاء بنفس اعتماد بنفس
disinterest بی علاقه کردن بی علاقه شدن
aplomb اعتماد بنفس
self reliance اعتماد بنفس
self reliant متکی بنفس
self esteem احترام بنفس
autosuggestion القاء بنفس
self-help کمک بنفس
self help کمک بنفس
autosuggestion تلقین بنفس
self reliance اتکاء بنفس خود
self assured مطمئن بنفس خود
self-assured مطمئن بنفس خود
self doubt عدم ایمان بنفس
self knowing واثق بنفس خود
self sustained تحمیل شده بنفس
self doubt عدم اعتماد بنفس
self abuse استمناء با دست توهین بنفس
self confidence اعتماد بنفس غرور بیجا
diffident دارای عدم اتکاء بنفس محجوب
self charging تحمیل شونده بنفس خود خودکار
self organization سروسامان دهی بنفس خود تنظیم وتنسیق خود
affection علاقه
penchant علاقه
stomachy بی علاقه
disinterested : بی علاقه
unresponsive بی علاقه
nonchalant بی علاقه
fondness علاقه
tie علاقه
ties علاقه
bind علاقه
binds علاقه
interest علاقه
interests علاقه .
interests علاقه
interest علاقه .
uninterested بی علاقه
put up with <idiom> علاقه مند
consuming علاقه-عشق
focal point علاقه - سرگرمی
calf love علاقه دمدمی
(not one's) cup of tea <idiom> علاقه ویژه
it is of interest to me من در ان علاقه مندم
laceman علاقه بند
necrophagia علاقه به اجساد
going for (someone) <idiom> علاقه کسی
interestedness علاقه مندی
disinterest علاقه نداشتن
enthusiasts علاقه مند
fondly از روی علاقه
disaffection عدم علاقه
tendencies علاقه مختصر
tendency علاقه مختصر
beloved مورد علاقه
liking ذوق علاقه
property علاقه مایملک
enthusiast علاقه مند
enthusiastic علاقه مند
concerned علاقه مند
renunciation قطع علاقه
interested علاقه مند
shebang امر مورد علاقه
To sever ones ties . to lose interest. قطع علاقه کردن
To be interested in ( keen on ) some thing . به چیزی علاقه داشتن
to pique علاقه مند کردن
fancy تفننی علاقه داشتن به
uniterested بی علاقه بی دخل وتصرف
spelunking علاقه به غار شناسی
You have piqued my interest in ... تو من را به ... علاقه مند کردی.
heterosexuality علاقه بجنس مخالف
unconcern عدم علاقه خونسردی
fancied تفننی علاقه داشتن به
disaffect از علاقه و محبت کاستن
fanciest تفننی علاقه داشتن به
fancy free بی علاقه عاری از عشق
fancies تفننی علاقه داشتن به
fancying تفننی علاقه داشتن به
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
earnest سنگین علاقه شدید به چیزی
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
idiopathy علاقه خاص ناخوشی جداگانه
uncommunicative بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
turfman صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
shrug your shoulders <idiom> نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
theatre fiend آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
heterosexuals مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
heterosexual مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworms کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworm کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
the iron interest کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
aficionado کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
addict کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
association for women in computing متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
hacker فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ri/sme سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing
bisexual دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
bisexuals دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
zeal ذوق شور وطن عشق و علاقه به وطن
localism ایین محلی علاقه محلی
Mejidian style طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com