English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Other Matches
counter surveillance عملیات ضدمراقبت و تجسس دشمن
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
circular scanning مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
spiral scanning مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
sweep تجسس هوایی سریع منطقه دشمن
search and rescue عملیات تجسس و نجات
antisubmarine search عملیات تجسس ضد زیردریایی
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
radar scan تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
attrition sweeping مین روبی ضد عملیات فرسایشی دشمن
countermeasures اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
coffins جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
laser linescan دستگاه تجسس هدف لیزری دستگاه مراقبت هدف لیزری
searched تجسس کردن
search تجسس کردن
feedout تجسس کردن
searchingly تجسس کردن
searches تجسس کردن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
which transponder علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
surveillance تجسس بررسی کردن
scans تجسس کردن بارادار
terrain spotting تجسس کردن زمین
scanned تجسس کردن بارادار
scan تجسس کردن بارادار
snooped نگاه تجسس امیز کردن
snoop نگاه تجسس امیز کردن
snooping نگاه تجسس امیز کردن
visit and search بازدید و تجسس کردن ناو
snoops نگاه تجسس امیز کردن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
watches مراقبت کردن
watch مراقبت کردن
to llok مراقبت کردن
ensures مراقبت کردن در
ensured مراقبت کردن در
watching مراقبت کردن
to see after مراقبت کردن
ensuring مراقبت کردن در
to see to it مراقبت کردن
insures مراقبت کردن در
ensure مراقبت کردن در
watched مراقبت کردن
see to it مراقبت کردن
insuring مراقبت کردن در
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
searchingly مراقبت کردن از زمین
searches مراقبت کردن از زمین
searched مراقبت کردن از زمین
to ensure something مراقبت کردن در [چیزی]
cares محافظت کردن مراقبت
care محافظت کردن مراقبت
search مراقبت کردن از زمین
cared محافظت کردن مراقبت
area monitoring مراقبت کردن از منطقه
picket نرده کشیدن مراقبت کردن
pickets نرده کشیدن مراقبت کردن
picketed نرده کشیدن مراقبت کردن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
investigate تحقیق کردن تجسس کردن
investigating تحقیق کردن تجسس کردن
investigated تحقیق کردن تجسس کردن
indagate تجسس کردن رسیدگی کردن
investigates تحقیق کردن تجسس کردن
overwatch مراقبت کردن پوشاندن حرکت یکانهای دیگربا اتش
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
watching مراقبت کردن موافبت کردن
watched مراقبت کردن موافبت کردن
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watches مراقبت کردن موافبت کردن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
pin point پیدا کردن
averaging پیدا کردن
tracked پیدا کردن
track پیدا کردن
find پیدا کردن
finds پیدا کردن
gain پیدا کردن
gained پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
acquire پیدا کردن
gains پیدا کردن
average پیدا کردن
tracks پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
to look up پیدا کردن
averaged پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
detect پیدا کردن
detected پیدا کردن
averages پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detects پیدا کردن
to search out پیدا کردن
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
antagonizing دشمن کردن
antagonizes دشمن کردن
antagonized دشمن کردن
antagonize دشمن کردن
enemy دشمن کردن
antagonising دشمن کردن
antagonises دشمن کردن
antagonised دشمن کردن
enemies دشمن کردن
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
distract گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
touted خریدار پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
luff لنگر پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to take a ply تمایل پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
come to an agreement موافقت پیدا کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
harasses ایذا کردن دشمن
harasses ناراحت کردن دشمن
harass ناراحت کردن دشمن
betrays تسلیم دشمن کردن
betray تسلیم دشمن کردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com