Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (2 milliseconds)
English
Persian
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
Other Matches
to go to this doctor and that
پیش این طبیب وان طبیب رفتن
peahen
طبیب طب
physicians
طبیب
physician
طبیب
esculapian
طبیب
aesculapian
طبیب
peahens
طبیب طب
certificate of a doctor
تصدیق طبیب
witch doctors
جادو گر و طبیب
crocus
طبیب شارلاتان
crocuses
طبیب شارلاتان
coroners
طبیب قانونی
coroner
طبیب قانونی
medical examiner
طبیب قانونی
medico
پزشک طبیب
medic
دارویی طبیب
witch doctor
جادو گر و طبیب
leeches
زالو انداختن طبیب
general practitioner
طبیب امراض عمومی
leech
زالو انداختن طبیب
syphilologist
طبیب متخصص کوفت
syphilologist
طبیب ویژه گرسفلیس
luke
نام طبیب پولس رسول که انجیل لوقا بدومنسوب است
defectors
فراری
run away
فراری
lamster
فراری
lamister
فراری
absconder
فراری
defector
فراری
evacuee
فراری
evacuees
فراری
refugees
فراری
escapee
فراری
refugee
فراری
volatileness
فراری
elusive
فراری
rampant
<adj.>
فراری
runaway
فراری
fugitive
فراری
fugitives
فراری
deserter
فراری
deserters
فراری
to put to flight
فراری کردن
escaped slave
برده فراری
bleeder resistor
مقاومت فراری
lamister
فراری ازقانون
bleeder current
جریان فراری
straggler
فراری سرگردان
stragglers
فراری سرگردان
lamster
فراری ازقانون
flyaway
فرار فراری
runaway
شخص فراری
induction relay
رله فراری
gleanings
ریزه فراری
fugitiveness
پناهنده یا فراری
The fujitive ( elusive ) prisoner .
زندانی فراری
fugitively
بشکل فراری
low test
دارای خاصیت فراری
desert from military service
فراری از خدمت نظام
run away
گریختن شخص فراری
scatback
توپدار سریع و فراری
stern chase
تعاقب کشتی فراری
fugitive
سرباز فراری گریخته
slackers
فراری ازخدمت نظام
slacker
فراری ازخدمت نظام
fugitives
سرباز فراری گریخته
wetback
مهاجر فراری مکزیکی
restorative food
غذای مقوی
when in season
غذای فصل
seafood
غذای دریایی
dish of the day
غذای روز
health food
غذای سالم
sweetmeat
غذای شیرین
health foods
غذای سالم
junk food
غذای ناسالم
stinkpot
غذای بدبو
junk foods
غذای ناسالم
spirilual nutriment
غذای روحانی
shore dinner
غذای دریایی
potluck
غذای مختصر
plant food
غذای گیاه
plant food
غذای گیاهی
antipasto
غذای اشتهااور
cornmeal
غذای ذرت
meat
غذای اصلی
dinette
غذای گرم
entree
غذای اصلی
chicken feed
غذای جوجه
luncheon
غذای مفصل
birdseed
غذای پرندگان
luncheons
غذای مفصل
meats
غذای اصلی
sop
غذای مایع
sops
غذای مایع
Gasoline is volatile .
بنزین ماده فراری است ( زود می پرد )
Oily skin (food).
پوست ( غذای ) چرب
Good wholesome food .
غذای سالم وکامل
Frozen meat ( food ) .
گوشت ( غذای ) یخ زده
a special menu
صورت غذای مخصوص
set menu
صورت غذای هر روزه
gastronomist
متخصص غذای لذیذ
chopsuey
نوعی غذای چینی
fondu
نوعی غذای سویسی
stenophagous
غذای محدود خوار
debilitant
غذای ضعیف کننده
board
غذای روی میز
boarded
غذای روی میز
chow mein
نوعی غذای چینی
internee
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
internees
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
evacuee
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
evacuees
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
sloshes
غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing
غذای چسبناک مشروب لزج
to toy with one's food
با غذای خود بازی کردن
slosh
غذای چسبناک مشروب لزج
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
progressive cookery
پخت تدریجی غذای یکان
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
food container
فرف غذای قابل حمل
Rice is a wholesome food .
برنج غذای کاملی است
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
neutrino
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
underfeed
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
ravioli
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
agape
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
casserole
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casseroles
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
The food was not fit to eat.
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
I revisited her recipe.
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
for half board
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopped
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
puffing
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
munchies
[Colloquial]
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
hunger strikes
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com