English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
the setting of the sun غروب کردن خورشید
Other Matches
heliocentric دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
to go down غروب کردن
go down غروب کردن
the sun is near setting افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
to screen one's eyes from the sun از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
shoots رصد کردن خورشید یاستارگان باارتفاع سنج
shoot رصد کردن خورشید یاستارگان باارتفاع سنج
gloam غروب
sunset غروب
nights غروب
evening غروب
evenfall غروب
sundown غروب
night غروب
sunsets غروب
visible setting غروب مرئی
vesper غروب نمازمغرب
dusk هنگام غروب
evening naval twilight غروب دریایی
second dog watch پاس غروب
westering غروب کننده
cockshut غروب افتاب
theoretical setting غروب نظری
vesper ستاره غروب
moonset غروب ماه
sunsets غروب افتاب
sunset غروب آفتاب
even fall اول غروب
hesper مظهرستاره غروب یازهره
gloaming غروب تاریک و روشن
acronichal فاهر شونده در غروب افولی
acronical فاهر شونده در غروب افولی
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
hill shading سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
airglow روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
suns خورشید
sun خورشید
phoebus خورشید
sunned خورشید
daystar خورشید
sol خورشید
day star خورشید
the greater lumen خورشید
sunning خورشید
parhelion خورشید کاذب
actinometer پرتوسنج خورشید
parhelion عکس خورشید
corona خرمن خورشید
sun's disk قرص خورشید
coronas خرمن خورشید
sol الهه خورشید
samson اهل خورشید
declination میل خورشید
eclipse of the sun خورشید گرفتگی
macule لکه خورشید
heliometer خورشید سنج
titan خدای خورشید
titans خدای خورشید
solar eclipse گرفت خورشید
actinometre پرتوسنج خورشید
perihelion حضیض خورشید
air thread لعاب خورشید
d. of the sun انحراف خورشید
sunlight نور خورشید
mock sun عکس خورشید
helium گاز خورشید
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
chromatosphere هاله سرخ خورشید
hour angle زاویه ساعتی خورشید
sunglow فلق و شفق خورشید
coronal هاله خورشید وغیره
coronel هاله خورشید وغیره
first light اولین طلیعه خورشید
parheliacal مانند عکس خورشید
anthelion هاله رو به روی خورشید
opposition jupiter to the sun تقابل بر جیس با خورشید
helios دارگونه خورشید خورشیدخدا
spectrohelioscope طیف بین خورشید
sunspot لکه روی خورشید
The earth moves round the sun. زمین دوز خورشید می چرخد
perihelion نزدیکترین نقطه مدار به خورشید
sunrise طلوع خورشید تیغ افتاب
photoheliograph دوربین مخصوص عکسبرداری از خورشید
heliometer الت پیمایش قطر خورشید
solar flare تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
pyrheliometer گرماسنج ونیرو سنج خورشید
The earth moves round the sun . زمین بدور خورشید می گردد
gossamery لعاب خورشید پارچه بسیارنازک
sunrises طلوع خورشید تیغ افتاب
sunlight تابش افتاب انعکاس نور خورشید
Plants store up the sun's energy. گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
midnight sun خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
aureole هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
snowblink انعکاس نور خورشید بر روی برف یا یخ
spectroheliogram تصویر یک رنگ طیف نمای خورشید
solunar حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
actinogram ثبت تغییرات نیروی اشعهء خورشید
spectroheliograph تصویریک رنگ طیف نمای خورشید
aureola هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
flocculus دسته کوچکی از الیاف پشمی کلف خورشید
parhelic وابسته به عکس خورشیدیاشمس کاذب مانندعکس خورشید
actinochemistry مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
reversing layer لایه نازکی در قسمت پایینی اتمسفر خورشید
mithra نام دارگونه روشنایی یا خورشید در میان ایرانیان باستانی
actinograph دستگاهی که تغییرات نیروی اشعهء خورشید را ثبت میکند
heliometry پیمایش قوسهای اسمانی یافاصلههای ستارگان قطرپیمایی خورشید
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
autumnal equinox نقطه عبور خورشید ازاستوای نجومی در اول پاییز
noises استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
noise استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
helical ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
supernovas ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovae ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
langley واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
sailings سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
supernova ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
sail سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
apolline [نوعی خطوط تزئینی مربوط به آپولو خدای خورشید در دوره باروک و رنسانس استفاده می شد.]
heliograph گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
white out انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
gossamer لعاب خورشید لعاب عنکبوت
vat dyeing رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com