Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
the setting of the sun
غروب کردن خورشید
Other Matches
heliocentric
دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
to go down
غروب کردن
go down
غروب کردن
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
to screen one's eyes from the sun
از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
shoots
رصد کردن خورشید یاستارگان باارتفاع سنج
shoot
رصد کردن خورشید یاستارگان باارتفاع سنج
gloam
غروب
sunset
غروب
nights
غروب
evening
غروب
evenfall
غروب
sundown
غروب
night
غروب
sunsets
غروب
visible setting
غروب مرئی
vesper
غروب نمازمغرب
dusk
هنگام غروب
evening naval twilight
غروب دریایی
second dog watch
پاس غروب
westering
غروب کننده
cockshut
غروب افتاب
theoretical setting
غروب نظری
vesper
ستاره غروب
moonset
غروب ماه
sunsets
غروب افتاب
sunset
غروب آفتاب
even fall
اول غروب
hesper
مظهرستاره غروب یازهره
gloaming
غروب تاریک و روشن
acronichal
فاهر شونده در غروب افولی
acronical
فاهر شونده در غروب افولی
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
hill shading
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
airglow
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
suns
خورشید
sun
خورشید
phoebus
خورشید
sunned
خورشید
daystar
خورشید
sol
خورشید
day star
خورشید
the greater lumen
خورشید
sunning
خورشید
parhelion
خورشید کاذب
actinometer
پرتوسنج خورشید
parhelion
عکس خورشید
corona
خرمن خورشید
sun's disk
قرص خورشید
coronas
خرمن خورشید
sol
الهه خورشید
samson
اهل خورشید
declination
میل خورشید
eclipse of the sun
خورشید گرفتگی
macule
لکه خورشید
heliometer
خورشید سنج
titan
خدای خورشید
titans
خدای خورشید
solar eclipse
گرفت خورشید
actinometre
پرتوسنج خورشید
perihelion
حضیض خورشید
air thread
لعاب خورشید
d. of the sun
انحراف خورشید
sunlight
نور خورشید
mock sun
عکس خورشید
helium
گاز خورشید
heliocentric system
دستگاه خورشید مرکزی
chromatosphere
هاله سرخ خورشید
hour angle
زاویه ساعتی خورشید
sunglow
فلق و شفق خورشید
coronal
هاله خورشید وغیره
coronel
هاله خورشید وغیره
first light
اولین طلیعه خورشید
parheliacal
مانند عکس خورشید
anthelion
هاله رو به روی خورشید
opposition jupiter to the sun
تقابل بر جیس با خورشید
helios
دارگونه خورشید خورشیدخدا
spectrohelioscope
طیف بین خورشید
sunspot
لکه روی خورشید
The earth moves round the sun.
زمین دوز خورشید می چرخد
perihelion
نزدیکترین نقطه مدار به خورشید
sunrise
طلوع خورشید تیغ افتاب
photoheliograph
دوربین مخصوص عکسبرداری از خورشید
heliometer
الت پیمایش قطر خورشید
solar flare
تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
pyrheliometer
گرماسنج ونیرو سنج خورشید
The earth moves round the sun .
زمین بدور خورشید می گردد
gossamery
لعاب خورشید پارچه بسیارنازک
sunrises
طلوع خورشید تیغ افتاب
sunlight
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
midnight sun
خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
aureole
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
snowblink
انعکاس نور خورشید بر روی برف یا یخ
spectroheliogram
تصویر یک رنگ طیف نمای خورشید
solunar
حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
actinogram
ثبت تغییرات نیروی اشعهء خورشید
spectroheliograph
تصویریک رنگ طیف نمای خورشید
aureola
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
flocculus
دسته کوچکی از الیاف پشمی کلف خورشید
parhelic
وابسته به عکس خورشیدیاشمس کاذب مانندعکس خورشید
actinochemistry
مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
reversing layer
لایه نازکی در قسمت پایینی اتمسفر خورشید
mithra
نام دارگونه روشنایی یا خورشید در میان ایرانیان باستانی
actinograph
دستگاهی که تغییرات نیروی اشعهء خورشید را ثبت میکند
heliometry
پیمایش قوسهای اسمانی یافاصلههای ستارگان قطرپیمایی خورشید
camera lucida
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
autumnal equinox
نقطه عبور خورشید ازاستوای نجومی در اول پاییز
noises
استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
noise
استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
helical
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
supernovas
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovae
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
langley
واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
sailings
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
supernova
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
sail
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
apolline
[نوعی خطوط تزئینی مربوط به آپولو خدای خورشید در دوره باروک و رنسانس استفاده می شد.]
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
white out
انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
Aurora Polaris
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
gossamer
لعاب خورشید لعاب عنکبوت
vat dyeing
رنگرزی خمی
[روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com