Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
plain
غیر رسمی جلگه
plainer
غیر رسمی جلگه
plainest
غیر رسمی جلگه
plains
غیر رسمی جلگه
Other Matches
plains
جلگه
plainest
جلگه
plainer
جلگه
plain
جلگه
steppes
جلگه
steppe
جلگه
pedogenesis
جلگه
flattest
جلگه
flat
جلگه
campaigns
جلگه
campaigning
جلگه
campaigned
جلگه
campaign
جلگه
pedogenesis
جلگه سازی
plateaus
جلگه مرتفع
plateau
جلگه مرتفع
plainsman
جلگه نشین
plateaux
جلگه مرتفع
champaign
جلگه صحرا
lea
جلگه سبز
cuesta
جلگه مایل یااریب
steppes
جلگه وسیع بی درخت
steppe
جلگه وسیع بی درخت
pedogenesis
مبحث پیدایش جلگه
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
pampa
جلگه پهناورسبزو بی درخت درجنوب رود درامریکای جنوبی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
puno
جلگه بلند و سرد در کوههای ANDES در کشورPERU دشواریی در نفس کشیدن
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
orthodox
رسمی
formmal
رسمی
official
رسمی
institutional
رسمی
formal
رسمی
solemn
رسمی
contracts under seal
عقد رسمی
asparagus
مارچوبهء رسمی
tuxedo
لباس رسمی
protest
اعتراض رسمی
protest
واخواست رسمی
aregular cook
اشپز رسمی
protested
اعتراض رسمی
bonspiel
مسابقه رسمی
boarding call
بازدید رسمی
cognizance
اخطار رسمی
communique
ابلاغ رسمی
protests
اعتراض رسمی
protests
واخواست رسمی
protesting
اعتراض رسمی
protesting
واخواست رسمی
bank holidays
تعطیلات رسمی
protested
واخواست رسمی
tuxedos
لباس رسمی
officiated
مقام رسمی
officiates
مقام رسمی
officiating
مقام رسمی
missive
نامه رسمی
missives
نامه رسمی
officious
غیر رسمی
pronouncements
اعلامیه رسمی
insignia
مدال رسمی
career
دوره رسمی
officiate
مقام رسمی
insignia
نشان رسمی
unofficial
غیر رسمی
official
موثق و رسمی
official
عالیرتبه رسمی
careers
دوره رسمی
careering
دوره رسمی
careered
دوره رسمی
pronouncement
اعلامیه رسمی
semi official
نیمه رسمی
public submission
مناقصه رسمی
prothonotary
سردفتراسناد رسمی
prontonotary
سردفتراسناد رسمی
officiously
بطورغیر رسمی
speedwell
سیزاب رسمی
officialize
رسمی کردن
official religion
دین رسمی
official receipt
رسید رسمی
official rate
نرخ رسمی
official prices
قیمتهای رسمی
official meeting
اجتماع رسمی
official meeting
ملاقات رسمی
semi officially
بطورنیم رسمی
semiformal
نیمه رسمی
semiofficial
نیمه رسمی
stand on ceremony
<idiom>
رسمی بودن
free and easy
<idiom>
غیر رسمی
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
throwaway
غیر رسمی
card-carrying
عضو رسمی
vestment
لباس رسمی
tux
لباس رسمی
state religion
مذهب رسمی
standard time
زمان رسمی
solemn form
طریقه رسمی
smallage
کرفس رسمی
official jurnal
روزنامه رسمی
formal review
بررسی رسمی
formal review
سان رسمی
formal group
گروه رسمی
formal education
اموزش رسمی
formal accountability
ذیحسابی رسمی
extra official
غیر رسمی
driss uniform
لباس رسمی
dress uniform
انیفرم رسمی
dress suit
لباس رسمی شب
official language
زبان رسمی
statute mile
مایل رسمی
hansard
مذاکرات رسمی
insigne
نشان رسمی
official gazette
روزنامه رسمی
official deed
سند رسمی
official communications
ابلاغیه رسمی
official channels
طرق رسمی
official channels
مجاری رسمی
official authorities
مراجع رسمی
official document
سند رسمی
noterial document
سند رسمی
nonformal
غیر رسمی
mare's tail
هپوریس رسمی
letter de chancellerie
نامه رسمی
legalization
شناسایی رسمی
intrant
ورود رسمی
insigne
مدال رسمی
reprimand
توبیخ رسمی
placards
پروانه رسمی
formalised
رسمی کردن
formalises
رسمی کردن
formalising
رسمی کردن
formalize
رسمی کردن
formalized
رسمی کردن
formalizes
رسمی کردن
formalizing
رسمی کردن
functions
ایین رسمی
note
نامه رسمی
functioned
ایین رسمی
noting
نامه رسمی
placard
پروانه رسمی
reprimanded
توبیخ رسمی
audiences
ملاقات رسمی
officials
مقامات رسمی
positioned
شغل رسمی
position
شغل رسمی
reprimanding
توبیخ رسمی
reprimands
توبیخ رسمی
audience
ملاقات رسمی
return
گزارش رسمی
talking to
سرزنش رسمی
talking-to
سرزنش رسمی
official receiver
اعتصاب رسمی
returns
گزارش رسمی
informal
غیر رسمی
returning
گزارش رسمی
function
ایین رسمی
notes
نامه رسمی
returned
گزارش رسمی
stuffed shirt
<idiom>
شخص رسمی وجدی
reprimands
سرزنش وتوبیخ رسمی
regulation clothing
لباس رسمی نظامی
irregular
نا منظم غیر رسمی
Thai
زبان رسمی تایلند
reprimanding
سرزنش وتوبیخ رسمی
Thais
زبان رسمی تایلند
reprimanded
سرزنش وتوبیخ رسمی
official visit
بازدید رسمی فرمانده
physician in ordinary
پزشک رسمی یا همیشگی
official oath
سوگند قانونی یا رسمی
formalist
شخص زیاد رسمی
pro memoria
نامه غیر رسمی
finery
[formal]
جامه رسمی جشن
officially represented
دارای نماینده رسمی
disbands
انحلال رسمی یکانها
official calibration
واسنجی رسمی
[مهندسی]
disband
انحلال رسمی یکانها
disbanding
انحلال رسمی یکانها
vestment
لباس رسمی اسقف
unofficial news
خبر غیر رسمی
studbook
شناسنامه رسمی اسب
visit of courtesy
بازدید رسمی نظامی
morning dress
جامهی رسمی صبحگاهی
state
سیاسی رسمی وضع
state-
سیاسی رسمی وضع
stated
سیاسی رسمی وضع
states
سیاسی رسمی وضع
stating
سیاسی رسمی وضع
reprimand
سرزنش وتوبیخ رسمی
bulletin
اگهی نامه رسمی
jury
مقامات رسمی نافر
juries
مقامات رسمی نافر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com