Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
unbelievable
غیر قابل باور
Search result with all words
inconceivable
غیر قابل ادراک باور نکردنی
I'll take a leap of faith.
من آن را باور میکنم
[می پذیرم]
[چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
Other Matches
sceptically
کم باور
sceptical
کم باور
belief
باور
credence
باور
pushover
زود باور
believable
باور کردنی
tell it to the marines (Sweeney)
<idiom>
باور نمیکنم
believe
باور کردن
believes
باور کردن
believed
باور کردن
to take in
باور کردن
incredible
باور نکردنی
credible
باور کردنی
unbelievable
باور نکردنی
disbelieve
باور نکردن
show me
دیر باور
disbelieved
باور نکردن
disbelieves
باور نکردن
disbelieving
باور نکردن
hard of belief
دیر باور
incredulous
دیر باور
untutored
زود باور
fall guys
زود باور
fall guy
زود باور
costive of belief
دیر باور
to be left in disbelief
<idiom>
باور نکردنی بودن
unbeliever
بی اعتقاد دیر باور
likelier
باور کردنی احتمالی
likeliest
باور کردنی احتمالی
fairy tales
داستان باور نکردنی
unbelievin
بی اعتقاد دیر باور
unbelievers
بی اعتقاد دیر باور
likely
باور کردنی احتمالی
to put
[place]
credence in something
به چیزی باور کردن
likly
باور کردنی احتمالی
fairy tale
داستان باور نکردنی
Seeing is believing .
<proverb>
دیدن,باور کردن .
to give credence to something
به چیزی باور کردن
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
truster
باور کننده امانت گذار
i'm sure i did not mean it
باور کنیدمقصودم این نبود
probable
باور کردنی امر احتمالی
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines!
تو گفتی ومنهم باور کردن !
putty
ادم ساده وزود باور
to believe in somebody
[something]
باور کردن کسی را
[چیزی را]
to be incredulous of anything
چیزیرا دیر باور کردن
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
gull
ادم ساده لوح و زود باور
gulls
ادم ساده لوح و زود باور
You must be joking (kidding).
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
Give the benefit of the doubt
<idiom>
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible
قابل درک قابل رویت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
good
قابل
able
قابل
solvable
قابل حل
apt
قابل
thorough paced
قابل
capable
قابل
ablest
قابل
dissoluble
قابل حل
qualified
قابل
incapable
نا قابل
abler
قابل
sensible
قابل حس
acceptor
قابل
soluble
قابل حل
acclamable
قابل تحسین
supportable
قابل تحمل
supposable
قابل فرض
admittable
قابل تصدیق
swimmable
قابل شناوری
terminable
<adj.>
قابل فسخ
temptable
قابل اغوا
salvageable
قابل نجات
registered
قابل اهمیت
acceptance limit
حد قابل قبول
abrogable
قابل نسخ
verifiable
قابل بازبینی
verifiable
قابل رسیدگی
negligible
قابل اغماض
satiable
قابل اشباع
negligible
قابل فراموشی
superposable
قابل انطباق
absolvable
قابل عفو
absorbable
قابل جذب
thankworthy
قابل سپاسگزاری
acclimatable
قابل اعتیاد
thinkable
قابل فکر
revocable
قابل رجوع
alienable
قابل انتقال
alterable
قابل تغییر
ameliorable
قابل اصلاح
detachable
قابل تجزیه
amendable
قابل اصلاح
amerceable
قابل جریمه
analog
شی قابل قیاس
detachable
قابل تفکیک
revokable
قابل فسخ
analogous
قابل مقایسه
analogous
قابل قیاس
accomplishable
قابل اجرا
aceptive
قابل قبول
acquirable
قابل حصول
sailable
قابل هوابری
sailable
قابل کشتیرانی
adducible
قابل استدلال
chargeable
<adj.>
قابل تنبه
advisable
قابل توصیه
admittable
قابل قبول
affimable
قابل تصدیق
abrogable
قابل الغاء
adjustable
قابل تطبیق
practical
<adj.>
قابل استفاده
practicals
قابل استفاده
predictably
قابل پیشگویی
seeable
قابل دید
searchable
قابل جستجو
scrutable
قابل درک
predictable
قابل پیشگویی
scrutable
قابل کشف
profitable
قابل استفاده
allowable
قابل استفاده
spareable
قابل امساک
adjustable
قابل تنظیم
soluble oil
روغن قابل حل
identifiable
قابل شناسایی
soiothfast
قابل اعتماد
shippable
قابل ارسال
sellable
قابل فروش
pliable
قابل انعطاف
seaworthy
قابل دریانوردی
soundable
قابل ایجادصوت
allowable
قابل قبول
statutable
قابل تقنین
defeasible
قابل القاء
attributable
قابل اسناد
practicable
قابل اجرا
sustainable
قابل تحمل
admirable
<adj.>
قابل تحسین
reputable
قابل شهرت
reputable
قابل اطمینان
abatable
قابل تخفیف
admirable
<adj.>
قابل پسند
superimposable
قابل اضافه
superimposable
قابل تحمیل
submersible
قابل شناوری
perceptible
قابل درک
viable
قابل دوام
navigable
قابل کشتیرانی
explosive
قابل انفجار
arable
قابل کشتکاری
suable
قابل پیگرد
submergible
قابل فروکردن در اب
audible
قابل شنوایی
audible
قابل شنیدن
superimposable
قابل تزاید
opened
قابل بحث
open
قابل بحث
extendable
قابل تعمیم
extendable
قابل تمدید
divisible
قابل تقسیم
considerable
قابل توجه
employable
قابل استخدام
pitiable
قابل ترحم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com