English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English Persian
inertialess فاقد لختی
Other Matches
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
inertia لختی
nudeness لختی
tricuspid سه لختی
nakedness لختی
impluse inertia لختی ضربهای
inertia force مقاومت لختی
moment of inertia عزم لختی
rotation inertia لختی دورانی
inertial force نیروی لختی
inertial navigation ناوبری لختی
magnetic creep لختی مغناطیسی
magnetic viscosity لختی مغناطیسی
moment of inertia گشتاور لختی
rotational inertia لختی دورانی
dielectric viscosity لختی دی الکتریکی
rotational inertia گشتاور لختی [فیزیک]
angular mass گشتاور لختی [فیزیک]
mass جرم لختی [فیزیک]
invariant mass جرم لختی [فیزیک]
rest mass جرم لختی [فیزیک]
proper mass جرم لختی [فیزیک]
intrinsic mass جرم لختی [فیزیک]
principal moment of inertia لنگر اصلی لختی
stellar inertial navigation ناوبری لختی ستارهای
multivalve چنذ لختی صدف پیوندی
tricuspid valve دریچه سه لختی سر پوش سه گوش
ex- فاقد
ex فاقد
scentless فاقد بو
sans فاقد
frees فاقد
freeing فاقد
free فاقد
anurous فاقد دم
freed فاقد
bankrupt of فاقد
inexpert فاقد خبرگی
acholic فاقد صفرا
dishonest فاقد امانت
impersonal فاقد شخصیت
abulic فاقد اراده
acholous فاقد صفرا
dis qualified فاقد قابلیت
incoordinate فاقد حس همکاری
antipathetic فاقد تمایل
exhaust bin level فاقد موجودی
unobtrusively فاقد جسارت
inertialess فاقد اینرسی
intestable فاقد صلاحیت
astomatal فاقد دهان
ametabolous فاقد دگردیسی
dis qualified فاقد شرایط
ametabolic فاقد دگردیسی
acolous فاقد اعضاء
impassible فاقد احساس
toom فاقد لاغر
unmannered فاقد رفتارشایسته
unmeet فاقد صلاحیت
unmennerly فاقد رفتارشایسته
visionless فاقد دید
without engagement فاقد تعهد
burdened فاقد حق تقدم
homely فاقد جمال
landless فاقد زمین
landlessness فاقد زمین
indiscreet فاقد حس تشخیص
undocumented فاقد ویزا
stolidly فاقد احساس
shorthanded فاقد کارگرکافی
stolid فاقد احساس
ad hoc فاقد عمومیت
paratactic فاقد روابط
lacks فاقد بودن
lack فاقد بودن
incompetent فاقد صلاحیت
lacked فاقد بودن
without انطرف فاقد
unobtrusive فاقد جسارت
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
undocumented فاقد مدارک قانونی
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
unthinking فاقد قوهی تفکر
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
one track فاقد قوه ارتجاعی
untune فاقد هم اهنگی کردن
inexpessive فاقد قوه فهماندن
irretractile فاقد قوه قبض
systemoless فاقد سیستم صحیح
nonage فاقد اهلیت قانونی
unnerve فاقد عصب کردن
agamous فاقد الت جنسی
unman فاقد مردانگی کردن
acheiria فاقد قوهء لامسه
irretentive فاقد قوه ضیط
fatherless فاقد مولف معلوم
unmanning فاقد مردانگی کردن
asexual فاقد خاصیت جنسی
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
unnerving فاقد عصب کردن
deafest فاقد قوه شنوایی
deafer فاقد قوه شنوایی
deaf فاقد قوه شنوایی
unnerves فاقد عصب کردن
unnerved فاقد عصب کردن
aplacental فاقد جفت جنین
unqualified فاقد شرایط لازم
shapeless فاقد شکل معین
depersonalize فاقد شخصیت کردن
denitrify فاقد نیترات کردن
intestate فاقد وصیت نامه
unfeeling بیحس فاقد احساسات
unmans فاقد مردانگی کردن
duty free فاقد حقوق گمرکی
ineligible فاقد شرایط لازم
azoic فاقد نشان زندگی
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
desex فاقد قوه جنسی کردن
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
morons فرد فاقد رشد فکری
moron فرد فاقد رشد فکری
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
stateless person شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
monocoque ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
wanted فاقد بودن محتاج بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
deoxygenate اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com