Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English
Persian
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
Other Matches
provide
میسر ساختن تامین کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to set a poem to music
اهنگ برای شعری ساختن
barrier material
مواد لازم برای ساختن موانع
buckhorn
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).
این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
gasogene
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
plantable lanceolata
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
wire roll
نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
perfect participle
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
batcher
دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
bracket
رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
wobble pump
پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
work up
ترکیب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
building block principle
طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
franks
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
recess
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recesses
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
engrave
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
engraves
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
cark
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
sennit
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennet
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
deceleration time
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
visualized
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualizes
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualises
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
cook up
<idiom>
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
visualising
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualizing
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
traumatised
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatises
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatising
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
fulcrum
تکیه گاه ساختن پایه دار کردن
traumatize
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatized
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatizes
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatizing
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
visualised
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualize
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
wattle
ترکه برای ساختن سبد ترکه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com