Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
phantasm
فاهر فریبنده سایه
Other Matches
phantoms
منظر فاهر فریبنده
phantom
منظر فاهر فریبنده
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
silhouettes
طرح سایه سایه انداختن
silhouette
طرح سایه سایه انداختن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow.
<proverb>
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
enchantresses
زن فریبنده
demon
فریبنده
illusory
فریبنده
glamorous
فریبنده
enticing
فریبنده
delusive
فریبنده
captious
فریبنده
catching
فریبنده
charming
فریبنده
fascinating
فریبنده
attractive
فریبنده
dummies
فریبنده
dummy
فریبنده
bewitching
فریبنده
charmer
فریبنده
charmers
فریبنده
hollows
فریبنده
hollow
فریبنده
deceptive
فریبنده
enchantress
زن فریبنده
double mind
فریبنده
double minded
فریبنده
winning
فریبنده
sleekit
فریبنده
inveigler
فریبنده
sophisticate
فریبنده
winnings
فریبنده
insinuative
فریبنده
indued with charm
فریبنده
tempter
فریبنده
demons
فریبنده
captivating
فریبنده
fascinatingly
بطور فریبنده
kite
هدف کش فریبنده
witches
پیره زن فریبنده
charmingly
بطور فریبنده
pumped
حرکات فریبنده
witch
پیره زن فریبنده
warlock
پست و فریبنده
pumps
حرکات فریبنده
kites
هدف کش فریبنده
enchantingly
بطور فریبنده
illusively
بطور فریبنده
illusorily
بطور فریبنده
seductively
بطور فریبنده
dummy message
پیام فریبنده
decoy ships
کشتیهای فریبنده
wrench
نقشه فریبنده
filbert base
پایگاه فریبنده
move
حرکت فریبنده
moved
حرکت فریبنده
moves
حرکت فریبنده
wrenches
نقشه فریبنده
wrenched
نقشه فریبنده
pump
حرکات فریبنده
stool
گروه فریبنده شکار
delusory
فریبنده گمراه کننده
gaff
شوخی فریبنده حیله
q ship
ناو فریبنده ودروغین
femmes fatales
زن بدبخت کننده زن فریبنده
femme fatale
زن بدبخت کننده زن فریبنده
stutter step
گامهای فریبنده در حال دو
dummies
دروغی تقلبی موضع فریبنده
dummy
دروغی تقلبی موضع فریبنده
sophisticate
رنگ واب فریبنده زدن به
fallaciously
بطور فریبنده و سفسطه امیز
feints
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feinting
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feinted
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feint
حرکت فریبنده عملیات دروغین
shadowing
سایه
shading
سایه
umbra
سایه
thanks to.....
در سایه
shadow
سایه
shadowed
سایه
umber
سایه
shadowless
بی سایه
shadows
سایه
shadiness
سایه
shadings
سایه
shades
سایه
shade
سایه
sunshades
سایه
cleek
سایه
sunshade
سایه
auspices
سایه
umbrage
سایه
shading
سایه زنی
half shadow
نیم سایه
shadow
شبح سایه
shadow
شدو سایه
halation
نیم سایه
shadowed
شدو سایه
umber
سایه انداختن
shadowing
شبح سایه
shadowing
شدو سایه
half tone
سایه روشن
overshadow
سایه افکندن بر
bower
سایه بان
bowers
سایه بان
canopies
سایه بان
canopy
سایه بان
sciamachy
جنگ با سایه
kinephantoscope
سایه نما
kinema or cin
سایه نما
To cast a shadow .
سایه انداختن
umbrageous
سایه دار
shading
سایه اندازی
shaded
<adj.>
سایه دار
shadeless
بدون سایه
somber
سایه دار
shadow play
نمایش سایه ها
To cast a shadow.
سایه انداختن
bowery
سایه دار
boxed cornice
سایه بان
sombre
سایه دار
shadowy
سایه مانند
shadowy
سایه افکن
silhouette target
سایه هدف
adumbration
سایه افکنی
umbriferous
سایه افکن
adumbral
سایه افکن
lighting
سایه روشن
shader
سایه رنگ زن
shadows
شبح سایه
shadows
شدو سایه
tinge
سایه رنگ
tinges
سایه رنگ
shadowy
<adj.>
سایه دار
overcast
سایه انداختن
drop shadow
سایه برجسته
shadowlike
سایه مانند
ski graphŠetc
سایه نگاری
shady
سایه دار
obtenebrate
سایه افکندن بر
shade
سایه انداختن
shadings
سایه بان
shadings
سایه انداختن
shades
سایه انداختن
tone
سایه رنگ
tones
سایه روشن
penumbra
سایه روشن
tone
سایه روشن
shades
سایه بان
shady
[place]
<adj.>
سایه دار
penumbra
نیم سایه
halftone
سایه رنگ
halftones
سایه رنگ
umbrageous
[literary]
<adj.>
سایه دار
overshadows
سایه افکندن بر
overshadowing
سایه افکندن بر
overshadowed
سایه افکندن بر
sciagraphy
سایه نگاری
shadowed
شبح سایه
light and shade
سایه روشن
to go to the shades
سایه افکندن در
hatching
سایه زنی
shade
سایه بان
thanks
افهار امتنان در سایه
shadings
سایه دار کردن
auspice
سایه حمایت توجهات
shadings
جای سایه دار
She has become rather off hand.
سایه اش سنگین شده
tintless
بدون سایه رنگ
contrasts
زمینه طرح و سایه
contrasting
زمینه طرح و سایه
contrasted
زمینه طرح و سایه
adumbrate
سایه افکندن بر طرح
thermal shadow
سایه روشن حرارتی
shadow factor
ضریب انحراف سایه
shading response
پاسخ سایه روشن
sciagraph
عکس سایه نما
half tone
سایه روشن زدن
to be afraid of one's own shadow .
از سایه خود هم ترسیدن .
shade
سایه دار کردن
shade
جای سایه دار
thank you
سایه شما کم نشود
halftoning
سایه رنگ زدن
gray scale
مقیاس سایه زنی
pencilled
بامداد سایه زده
shades
جای سایه دار
umbrage
سایه شاخ و برگ
umbrage
شابهت سایه وار
shades
سایه دار کردن
contrast
زمینه طرح و سایه
pastel shades
سایه رنگهای خفیف
shady
سایه افکن مشکوک
manifests
فاهر
outsides
فاهر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com