English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English Persian
developer فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developers فاهر کننده عکس توسعه دهنده
Other Matches
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
sanatory علاج کننده بهبودی دهنده
sanative علاج کننده بهبودی دهنده
admissive داخل کننده اجازه دهنده
promoter ترقی دهنده ترویج کننده
promoters ترقی دهنده ترویج کننده
intoxicating کیف دهنده ازخودبیخود کننده
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
tractarian چاپ کننده ویاانتشار دهنده
adulterant پست تر کننده استحاله دهنده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
emitter منتشر کننده پس دهنده امواج
polarizer متضاد کننده قطبش دهنده
assentient قبول کننده رضایت دهنده
truster نسیه دهنده توکل کننده
consummative تکمیل کننده انجام دهنده
indicative خبر دهنده اشاره کننده
mover پیشنهاد کننده تکان دهنده
improver ترقی کننده بهبودی دهنده
abstergent شستشو دهنده ماده پاک کننده
multiplier افزایش دهنده چند برابر کننده
enhance در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhanced در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhancing در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
development رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
developments رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhances در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
characteristics of underdeveloping مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
international development association مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
colminator تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
outreach توسعه یافتن توسعه
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
rind فاهر
exteriority فاهر
guize فاهر
surfaces فاهر
rinds فاهر
the outward state فاهر
surface فاهر
on the surface در فاهر
semblable فاهر
surfaced فاهر
ostensible فاهر
superficies فاهر
guises فاهر
guise فاهر
manifest فاهر
external فاهر
squalid بد فاهر
superficial فاهر
mien فاهر
appearances فاهر
appearance فاهر
outsides فاهر
outside فاهر
manifested فاهر
manifesting فاهر
externally فاهر
sensation فاهر
sensations فاهر
face فاهر
faces فاهر
externals فاهر
groomed فاهر
manifests فاهر
apparent فاهر
surfaces رویه فاهر
affecter فاهر ساز
outward show نمایش فاهر
habits مشرب فاهر
personal appearance وضع فاهر
outward show صورت فاهر
outsight فاهر بینی
habit مشرب فاهر
outside appearance صورت فاهر
turn up فاهر شدن
formalist فاهر پرست
looked فاهر شدن
look فاهر شدن
faces فاهر منظر
spring فاهر شدن
in outward show بصورت فاهر
springs فاهر شدن
seems فاهر شدن
hermaphrodite خنثی فاهر
seem فاهر شدن
aspect صورت فاهر
turn-ups فاهر شدن
aspects صورت فاهر
hermaphrodites خنثی فاهر
looks فاهر شدن
hues تصویر فاهر
gloss جلوه فاهر
to out ward seeming برحسب فاهر
simulation فاهر سازی
to make ones a فاهر شدن
garb کسوت فاهر
the out ward eye چشم فاهر
simulations فاهر سازی
settings وضع فاهر
face فاهر منظر
setting وضع فاهر
turned out فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
hue تصویر فاهر
semblance صورت فاهر
nominally بصورت فاهر
appearances فاهر نمایش
appearance فاهر نمایش
outwardly برحسب فاهر
trumpery خوش فاهر
merged دشمن فاهر شد
surface رویه فاهر
exposed فاهر شده
pro forma از لحاظ فاهر
seemed فاهر شدن
surfaced رویه فاهر
similitude بیرون فاهر
the outward man انسان فاهر
phantoms منظر فاهر فریبنده
outed رفتن فاهر شدن
phantom منظر فاهر فریبنده
for a sake برای حفظ فاهر
pro forma منباب فاهر فاهری
outward things جهان برونی یا فاهر
resurfaces دوباره فاهر شدن
verisimilar دارای فاهر حقیقی
pro forma برای صورت فاهر
resurfaced دوباره فاهر شدن
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
resurface دوباره فاهر شدن
prima facie evidence مدرک به فاهر قاطع
exposures فاهر شدن عکس
of the surface در صورت فاهر از بیرون
the outer man وضع فاهر شخص
judge by appearances حکم به فاهر کردن
seeming فاهر نما زیبایی
to keep up appearances حفظ فاهر کردن
exposure فاهر شدن عکس
phantasm فاهر فریبنده سایه
on the surface درصورت فاهر از بیرون
out- رفتن فاهر شدن
affectedly از روی فاهر سازی
develops فاهر کردن عکس
develop فاهر کردن عکس
out رفتن فاهر شدن
stuffed shirt ادم خوش فاهر وتوخالی
stuffed shirts ادم خوش فاهر وتوخالی
notation که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
deponont در فاهر مجهول و در باطن معلوم
reasonable and probable cause علت معقول و به فاهر درست
turn up <idiom> به طور ناگهانی فاهر شدن
acronichal فاهر شونده در غروب افولی
acronical فاهر شونده در غروب افولی
aspect روش فاهر سازی چیزی
aspects روش فاهر سازی چیزی
paradoxical در فاهر مهمل و درواقع درست
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
cycled :بصورت دورانی فاهر شدن
cycle بصورت متناوب فاهر شدن
cycle :بصورت دورانی فاهر شدن
looks فاهر بنظرامدن مراقب بودن
hued دارای فاهر ونمای مخصوص
looked فاهر بنظرامدن مراقب بودن
look فاهر بنظرامدن مراقب بودن
specious دارای فاهر زیبا وفریبنده
to evolve a fact چگونگی امری را فاهر کردن
scarious دارای فاهر خشک وپلاسیده
opportunity target هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
cycled بصورت متناوب فاهر شدن
projected فاهر کردن نشان دادن
project فاهر کردن نشان دادن
sterling فاهر وباطن یکی واقعی
cycles بصورت متناوب فاهر شدن
cycles :بصورت دورانی فاهر شدن
notations که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
projects فاهر کردن نشان دادن
enlargements توسعه
developments توسعه
enlarging توسعه
enlarges توسعه
amplification توسعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com