English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
Other Matches
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
mobilization reserves ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
m day روز اعلام بسیج عمومی
monroe doctrine اصولی که مونرو رئیس جمهور امریکابه عنوان خط مشی سیاست خارجی امریکا به کنگره امریکا در سال 3281 اعلام کرد
fourteen points طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
mobilization بسیج
mobilisation بسیج
mobilised بسیج کردن
mobilises بسیج کردن
mobilising بسیج کردن
mobilize بسیج کردن
general mobilization بسیج عمومی
reserve mobilization بسیج احتیاطها
full mobilization بسیج کامل
immobilising بی بسیج کردن
immobilised بی بسیج کردن
immobilises بی بسیج کردن
mobilization base مبنای بسیج
mobilization exercise تمرین بسیج
m day روز بسیج
partial mobilization بسیج جزیی
mobilization بسیج کردن
immobilizing بی بسیج کردن
mobilization of savings بسیج پس انداز
immobilizes بی بسیج کردن
immobilized بی بسیج کردن
immobilize بی بسیج کردن
mobilized بسیج کردن
mobilizes بسیج کردن
mobilizing بسیج کردن
civilian preparedness for war بسیج غیرنظامیان
economic mobilization بسیج اقتصادی
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
total mobilization بسیج کامل نیروها
mobilization exercise تمرین بسیج نیروها
demobilization رفع بسیج عمومی
recalled بسیج کردن قوا
recall بسیج کردن قوا
recalls بسیج کردن قوا
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
mobilization بسیج کردن تحرک دادن
emergency leave سطح امادلازم برای بسیج
assembly محل بسیج افراد احتیاط
economic mobilization بسیج منابع اقتصادی باصرفه
emancipation proclamation اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
m day force نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
demobilization بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
battalia بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
mobilization به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
First Ladies زن رئیس جمهور
First Lady زن رئیس جمهور
president of the republic رئیس جمهور
presidentess زن رئیس جمهور
presidents رئیس جمهور
president رئیس جمهور
The then president . رئیس جمهور وقت
veep معاون رئیس جمهور
presidential election انتخاب رئیس جمهور
vice president نایب رئیس جمهور
presidential انتخاب رئیس جمهور
none other than the president هیچ کسی به جز رئیس جمهور
favorite son <idiom> رئیس جمهور ایالت شدن
electoral college هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
levy in mess نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
balanced mobilization بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
homologate اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
emergency scramble درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
asynchronous computer نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
the people جمهور
demos جمهور
populace جمهور
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
president-elect رییس جمهور منتخب
presidentship مقام ریاست جمهور
president-elect رییس جمهور برگزیده
president-elects رییس جمهور منتخب
president-elects رییس جمهور برگزیده
republic of letters جمهور اهل ادب
presidential وابسته به ریاست جمهور
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
emergency generator set دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
commonwealth کشورهای مشترک المنافع جمهور
commonwealths کشورهای مشترک المنافع جمهور
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
auxiliaries اضطراری
compulsive اضطراری
coactive اضطراری
auxiliary اضطراری
emergencies اضطراری
emergency اضطراری
involuntary اضطراری
emergency cartridge کارتریج اضطراری
emergency burial تدفین اضطراری
emergency switch کلید اضطراری
emergency shelter پناهگاه اضطراری
emergency conditions شرایط اضطراری
emergency conning position پل فرماندهی اضطراری
emergency exit خروج اضطراری
emergency fund وجوه اضطراری
missed approach فرود اضطراری
emergency lamp لامپ اضطراری
emergency leave مرخصی اضطراری
emergency brake ترمز اضطراری
emergency antenna انتن اضطراری
emergency air هوای اضطراری
standby battery باتری اضطراری
emergency exit در خروج اضطراری
maydays پیام اضطراری
mayday پیام اضطراری
bingo field فرودگاه اضطراری
insurance stockage ذخیره اضطراری
emergency works کارهای اضطراری
emergency scramble رهگیری اضطراری
emergency valve شیر اضطراری
emergency transmitter فرستنده اضطراری
emergency priority تقدم اضطراری
emergency measure سنجش اضطراری
emergency risk ریسک اضطراری
emergency repair تعمیر اضطراری
emergency station محل اضطراری
ditching فرود اضطراری
emergency maintenance نگهداشت اضطراری
emergency ration جیره اضطراری
emergency push button تکمه اضطراری
emergency lighting روشنایی اضطراری
emergency treatment معالجه اضطراری
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
emergency brake equipment تجهیزات ترمز اضطراری
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
emergencies فوق العاده اضطراری
Where is the emergency exit? در خروج اضطراری کجاست؟
emergency power supply منبع قدرت اضطراری
air defense emergency وضعیت اضطراری پدافندهوایی
emergency scramble درگیری اضطراری هواپیماها
landing mat باند فرود اضطراری
emergency leave سطح اماد اضطراری
emergency operation بهره برداری اضطراری
emergency فوق العاده اضطراری
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
ditching فرود اضطراری هواپیما روی اب
autorotation روش فرود اضطراری هلیکوپتر
fall back سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
accident ambulance اتومبیل اضطراری برای حوادث
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
fire escape خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
scuttling غرق کردن اضطراری ناو هبله
fire escapes خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
scuttle غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttled غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttles غرق کردن اضطراری ناو هبله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com