Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
acting
فعال کاری
Other Matches
active
هدف فعال خط مشی فعال
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
efective
فعال
sthenic
فعال
go-ahead
فعال
active cell
سل فعال
operational
فعال
astir
فعال
light foot
فعال
light footed
فعال
smacking
فعال
strenuous
فعال
commissioned
<adj.>
فعال
energetic
فعال
upped
فعال
upping
فعال
active
فعال
smacker
فعال
up
فعال
snell
فعال
actuator
فعال کننده
actual output
بازداده فعال
semiactive
نیمه فعال
active element
عنصر فعال
active window
پنجره فعال
active device
دستگاه فعال
active file
پرونده فعال
active centers
مراکز فعال
active avoidance
اجتناب فعال
active carbon
کربن فعال
active cell
سلول فعال
cycle stock
موجودی فعال
adrenergic
فعال شونده
active center
مرکز فعال
active balance
مانده فعال
active vocabulary
واژگان فعال
active therapy
درمان فعال
active installation
تاسیسات فعال
active installation
قسمت فعال
active lines
خطهای فعال
active mine
مین فعال
active program
برنامه فعال
hot money
پول فعال
passive
غیر فعال
active site
محل فعال
active site
موضع فعال
passives
غیر فعال
active index
شاخص فعال
active stock
موجودی فعال
active file
فایل فعال
out of action
غیر فعال
optically active
فعال نوری
operating personnel
پرسنل فعال
enthalpy
حرارت فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active index
ایندکس فعال
active sonar
ردیاب فعال
active sonar
سونار فعال
inactive
غیر فعال
kinetic energy
نیروی فعال
activate
فعال کردن
activate
فعال کردن
activate
فعال کردن
activated
فعال کردن
activates
فعال کردن
activating
فعال کردن
active
فعال کنشی
active force
نیروی فعال
actinic rays
اشعه فعال
activation
فعال سازی
activation
فعال کردن
activator
فعال ساز
active absorption
جذب فعال
trig
فعال سرحال
active aircraft
هواپیمای فعال
active analysis
تحلیل فعال
spirituous
فعال سرزنده
spiritous
فعال زنده
come alive
<idiom>
فعال ماندن
active area
ناحیه فعال
activation barrier
سد فعال سازی
whip up
<idiom>
فعال کردن
activities
فعال یا مشغول بودن
deactivates
غیر فعال کردن
deactivating
غیر فعال کردن
deactivated
غیر فعال کردن
arm
خط وط وقفه فعال شده .
reactivating
دوباره فعال کردن
active status
خط مشی فعال توپخانه
pragmatic
فعال واقع بین
reactivates
دوباره فعال کردن
reactivated
دوباره فعال کردن
ce
تراشه فعال کننده
reactivate
دوباره فعال کردن
cationic
دارای کاتیون فعال
active zone of well
حوزه فعال چاه
deactivate
غیر فعال کردن
activated diffusion
پخش فعال شده
activated sludge
لجن فعال شده
go getter
شخص فعال و زرنگ
go-getter
شخص فعال و زرنگ
go-getters
شخص فعال و زرنگ
activating effect of functional group
گروه فعال ساز
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
active database
پایگاه دادههای فعال
activated cathode
کاتد فعال شده
activated charcoal
ذغال فعال شده
absorbo cel
سلولوز فعال شده
activated carbon
کربن فعال شده
activated complex
کمپلکس فعال شده
activity
فعال یا مشغول بودن
activated carbon
ذغال فعال شده
active labor force
نیروی کار فعال
activated charcoal
کربن فعال شده
activation energy
انرژی فعال سازی
inactivate
غیر فعال کردن
pragmatics
فعال واقع بین
idle money
پول غیر فعال
euchromatin
بخش فعال کروماتین
reactive current
جریان غیر فعال
active sonar
رادار دریایی فعال
passive element
یکان غیر فعال
reactive power
توان غیر فعال
nonoperating strength
پرسنل غیر فعال
disabled
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
passive sonar
ردیاب غیر فعال
overactive
فوق العاده فعال
surfactants
مواد فعال در سطح
surface active agents
مواد فعال در سطح
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
blocked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
locked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
lie by
غیر فعال باقی ماندن
passive
غیر فعال مطیع وتسلیم
activated methylene group
گروه متیلن فعال شده
activation
فعال شدن کنش وری
psychoactive drug
داروی فعال کننده روان
reticular activating system
دستگاه فعال ساز شبکهای
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
passives
غیر فعال مطیع وتسلیم
activated
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
membrane keyboard
احساس کننده فشار را فعال میکند
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
activates
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
to lie dormant
غیر فعال بودن
[اصطلاح مجازی]
paper fed
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
epo
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
apparatus
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
ascending reticular activating system
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
standby
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
aras
system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
viscosity valve
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
mask
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
edit
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
session
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
unmount
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
sessions
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edited
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
hot
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupts
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupting
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
child program
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
sense probe
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
plumbery
سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics
موزاییک کاری معرق معرق کاری
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
microchips
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchip
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
handle
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handles
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com