English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
tabula rasa فکر ساده وبدون تصور اطفال
Other Matches
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
imaginable تصور کردنی قابل تصور
imaginal تصور کردنی قابل تصور
pediatrics طب اطفال
juvenile delinquency بزهکاری اطفال
marriage settlement نفقه اطفال
poliomyelitis فلج اطفال
juvenile courts دادگاه اطفال
juvenile court دادگاه اطفال
infantile paralysis فلج اطفال
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
pediatrician پزشک متخصص اطفال
potty لگن یامستراح اطفال
necessaries نفقه زوج و اطفال
polio بیماری فلج اطفال
potties لگن یامستراح اطفال
nurseries محل نگاهداری اطفال شیرخوار
incubators محل پرورش اطفال زودرس
incubator محل پرورش اطفال زودرس
nursery محل نگاهداری اطفال شیرخوار
orthopsychiatry تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
shinplaster اسکناس کم ارزش وبدون پشتوانه
dumb show نمایش صامت وبدون حرف
blank check سندامضاء شده وبدون متن
gothicize زمخت وبدون فرافت کردن
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
canoe قایق باریک وبدون بادبان وسکان
clownish دارای رفتار زمخت وبدون اداب
canoes قایق باریک وبدون بادبان وسکان
inert mine مین بی اثر وبدون خرج تلاش
middlebrow شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
syncopation رقص یا اهنگ سبک وبدون ضرب
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
dabbler دوستدارصنایع زیباکه ازروی بوالهوسی وبدون تمرکزانهارادنبال می
necessaries در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
goose-step رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
dog paddle شنای به پشت با حرکت پا وبدون بیرون امدن بازو از اب
goose-stepped رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
catchall بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
impulsive کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
chiaroscuro نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
hovercrafts رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
play by ear <idiom> توانایی اجرای موسیقی تنها با گوش وبدون خواندن موسیقی
sections بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
section بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
notion تصور
visions تصور
suppositions تصور
conceptualization تصور
notions تصور
imaginativeness تصور
concept تصور
conception تصور
vision تصور
visualization تصور
concepts تصور ها
tablature تصور
supposal تصور
internal conception تصور
fancied تصور
brainchild تصور
idea تصور
ideas تصور
notional تصور
conceptions تصور
imagination تصور
presumptions تصور
ideas تصور ها
presumption تصور
fancies تصور
imaginations تصور
fiction تصور
fanciest تصور
fancying تصور
fancy تصور
fictions تصور
supposition تصور
imagines تصور کردن
phantasm تصور خام
imagine تصور کردن
if فرض تصور
imagined تصور کردن
imagining تصور کردن
conceivable تصور کردنی
legal fiction تصور حقوقی
prefiguration تصور قبلی
plot رسم تصور
inconceivable تصور ناپذیر
supposing تصور کردن
inconceivable تصور نکردنی
supposes تصور کردن
poetical imagination تصور شاعرانه
suppose تصور کردن
plotted رسم تصور
psychological make up تصور باطنی
visions خیال تصور
vision خیال تصور
misconception تصور غلط
misconceptions تصور غلط
public image تصور عمومی
plots رسم تصور
the power of imagination قوه تصور
fancied تصور کردن
ideate تصور کردن
coneive تصور کردن
conceptive تصور کننده
whirligig تصور واهی
ween تصور کردن
image force قوه تصور
fancying تصور کردن
fancy تصور کردن
fanciest تصور کردن
image تصور خیالی
image تصور سیما
to get the idea تصور کردن
images تصور خیالی
images تصور سیما
fancies تصور کردن
concepts تصور کلی
concept تصور کلی
unpremediated تصور نشده
stereotyping تصور قالبی
picturing تصور وصف
pictures تصور وصف
pictured تصور وصف
picture تصور وصف
conceivability قابلیت تصور
imaginative faculty قوه تصور
to picture to oneself تصور کردن
to form a notion تصور کردن
visionary تصور غیرعملی
stereotype تصور قالبی
trow تصور کردن
stereotypes تصور قالبی
visionaries تصور غیرعملی
porenotion تعصب بلا تصور
preconception تصدیق بلا تصور
prefigure از پیش تصور کردن
preconceptions تصدیق بلا تصور
prefigured از پیش تصور کردن
prefigures از پیش تصور کردن
prefiguring از پیش تصور کردن
pejudgement تصدیق بلا تصور
misconceive تصور غلط کردن
porenotion تصور پیش از وقت
preconceive قبلا تصور کردن
prejudgment تصدیق بلا تصور
prejudication تصدیق بلا تصور
to from an idea of something چیزیرا تصور کردن
incogitable غیر قابل تصور
supposable تصور کردنی مفروض
inconceivability غیرقابل تصور بودن
inconceivably بطور غیرقابل تصور
imaginably بطور قابل تصور
ideologist متخصص علم تصور
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
gimcrack تصور واهی نخودهراش
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
imaginative دارای قوه تصور زیاد
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
idealistically از روی اعتقاد به تصور وخیال
idealism خیال پرستی مسلک اصالت تصور
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
ideally بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
approving تصور اینکه چیزی خوب است
approves تصور اینکه چیزی خوب است
approve تصور اینکه چیزی خوب است
idegraphy علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
lycanthrope کسی که تصور میکند گرگ شده است
lycanthropy تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
material theory of heat پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
daff ساده دل
charmless ساده
incomplex ساده
incomposite ساده
unsophisticated ساده
balder ساده
idiots ساده
freestanding ساده
clodhopper ساده
downright ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com