English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
productivity قابلیت تولید
Search result with all words
elasticity of factor substitution کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
image printer چاپگر نقطه ماتریسی که قابلیت تولید خروجی متن وگرافیک با کیفیت بالا را دارد
Other Matches
interoperability قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
flotation قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
serviceability قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
accession قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
ductility قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
skill قابلیت
solubility قابلیت حل
credential قابلیت
fitness قابلیت
capability قابلیت
competence قابلیت
qualification قابلیت
habilitation قابلیت
abilities قابلیت
capacity قابلیت
solvability قابلیت حل
susceptibility قابلیت
adaptability قابلیت
eligibility قابلیت
capacities قابلیت
competence قابلیت
contemptibility قابلیت
ability قابلیت
stretchability قابلیت بسط
inaptly با عدم قابلیت
fordability قابلیت عبور
capability صلاحیت قابلیت
flammability قابلیت اشتعال
flexility قابلیت تغییر
fissility قابلیت انشقاق
fusibility قابلیت ذوب
fermentability قابلیت تخمیر
fungibility قابلیت تعویض
survivability قابلیت باززیستی
forgeability قابلیت اهنگری
extensibility قابلیت کشش
practicableness قابلیت عبور
inflammability قابلیت اشتعال
imputability قابلیت اسناد
potability قابلیت حمل
trustworthiness قابلیت اعتماد
trustiness قابلیت اعتماد
transportability قابلیت حمل
transmissibility قابلیت انتقال
transmissibility قابلیت فرستادن
trannlatability قابلیت انقال
trannlatability قابلیت ترجمه
trafficability قابلیت عبور
imitability قابلیت تقلید
usability قابلیت استفاده
potability قابلیت شرب
volatileness قابلیت تبخیر
efficiency قابلیت کاردانی
vibratility : قابلیت ارتعاش
elasticity قابلیت ارتجاعی
elasticity قابلیت ارتجاع
versatility قابلیت تغییر
veniality قابلیت اغماض
disabilities عدم قابلیت
disability عدم قابلیت
acceptability قابلیت قبول
accessibility قابلیت وصول
tempering quality قابلیت بهبود
dependable قابلیت اطمینان
tensility قابلیت کشش
tensibility قابلیت کشش
habitability قابلیت سکنی
ground visibility قابلیت دیدزمینی
presentability قابلیت ارائه
preventability قابلیت جلوگیری
fusibility قابلیت گداز
tactility قابلیت لمس
tenability قابلیت تصرف
habitableness قابلیت سکونت
ignitibility قابلیت احتراق
ignitability قابلیت احتراق
tolerability قابلیت پذیرش
ignitability قابلیت اشتعال
usefulness قابلیت استفاده
tenability قابلیت نگهداری
variability قابلیت تنظیم
suability قابلیت تعقیب
predicability قابلیت اسناد
pregnability قابلیت تسخیر
hardenability قابلیت سختی
swivelling feature قابلیت نوسان
comprehensibility قابلیت درک
absorbability قابلیت جذب
absorbency قابلیت جذب
absorptivity قابلیت جذب
comparableness قابلیت مقایسه
adaptableness قابلیت توافق
addibility قابلیت افزایش
adhesiveness قابلیت چسبندگی
compressibility قابلیت فشردگی
computability قابلیت محاسبه
convertibility قابلیت تبدیل
conversableness قابلیت معاشرت
controllability قابلیت کنترل
conductivity قابلیت هدایت
conductibility قابلیت هدایت
perceptibility قابلیت درک
conceivability قابلیت تصور
adjusability قابلیت تطبیق
adjusability قابلیت تنظیم
readability قابلیت خواندن
attainability قابلیت حصول
audibility قابلیت استماع
coagulability قابلیت انعقاد
quench aging property قابلیت بهسازی
punishability قابلیت مجازات
changeableness قابلیت تغییریاتبدیل
pourability قابلیت ریزش
castability قابلیت ریزش
brushability قابلیت رنگرزی
approachability قابلیت تقرب
applicability قابلیت اجراء
compactibility قابلیت تراکم
combustiblity قابلیت تراکم
combustiblity قابلیت انفجار
combustiblity قابلیت احتراق
alterability قابلیت تغییر
combustibility قابلیت اشتعال
combustibility قابلیت سوزش
appealability قابلیت استیناف
combinability قابلیت ترکیب
calculability قابلیت شمارش
corruptibility قابلیت فساد
stickability قابلیت محافظت
solubility قابلیت انحلال
communicability قابلیت ارتباط
adaptability قابلیت انطباق
severability قابلیت تقسیم
severability قابلیت سواشدن
emissivity قابلیت انتشار
emissivity قابلیت نشر
serviceability قابلیت تعمیر
serviceability قابلیت استفاده
erectility قابلیت نعوظ
stickability قابلیت مقاومت
extensibility قابلیت تمدید
explosiveness قابلیت انفجار
expansibility قابلیت انبساط
expandability قابلیت توسعه
expandability قابلیت انبساط
excitability قابلیت تحریک
exchangeability قابلیت معاوضه
erodibility قابلیت فرسایش
serializability قابلیت تسلسل
comparability قابلیت قیاس
vendibility قابلیت فروش
digestibility قابلیت هضم
reproducibility قابلیت تکثیر
destructibility قابلیت انهدام
dependability قابلیت اطمینان
dependability قابلیت اعتماد
repeatability قابلیت تکرار
renewability قابلیت تجدید
reliableness قابلیت اعتماد
culpability قابلیت مجازات
dis qualified فاقد قابلیت
dissolubility قابلیت انحلال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com