English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
deportable قابل تبعید
Other Matches
petalism تبعید پنجساله بوسیله نوشتن نام تبعید شونده در روی برگ زیتون
expotriate به کشور دیگری تبعید کردن تبعید از وطن
exiled شخص تبعید شده تبعید کردن
exiles شخص تبعید شده تبعید کردن
exile شخص تبعید شده تبعید کردن
exiling شخص تبعید شده تبعید کردن
deportees محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportee محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
expulsion تبعید
relegation تبعید
transportation تبعید
expulsions تبعید
exiling تبعید
exile تبعید
exiled تبعید
resettlement تبعید
proscription تبعید
deportation تبعید
out lawry تبعید
exiles تبعید
banishment تبعید
transportation بارکشی تبعید
proscribed تبعید کردن
proscribe تبعید کردن
proscribes تبعید کردن
proscription تبعید محکومیت
proscribing تبعید کردن
resettle مهاجرتاجباریبهمکانیدیگر تبعید
banishes تبعید کردن
cast out تبعید کردن
exile تبعید کردن
deported تبعید کردن
deporting تبعید کردن
exiles تبعید کردن
deports تبعید کردن
banisher تبعید کننده
exiled تبعید کردن
deport تبعید کردن
exiling تبعید کردن
banishing تبعید کردن
banish تبعید کردن
banished تبعید کردن
ostracism تبعید با اراء عمومی
abandon رهاکردن تبعید کردن
ostracises با اراء عمومی تبعید کردن
ostracised با اراء عمومی تبعید کردن
ostracising با اراء عمومی تبعید کردن
ostracize با اراء عمومی تبعید کردن
ostracized با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizes با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizing با اراء عمومی تبعید کردن
dp بی مکان ومنزل تبعید شده
deported تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deports تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deportation تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
deport تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deporting تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
transmigration حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
expellee افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
adducible قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
combustible قابل سوزش قابل تراکم
achievable قابل وصول قابل تفریق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
ablest قابل
soluble قابل حل
thorough paced قابل
abler قابل
dissoluble قابل حل
able قابل
acceptor قابل
incapable نا قابل
qualified قابل
apt قابل
good قابل
sensible قابل حس
capable قابل
solvable قابل حل
operable قابل درمان
operable قابل علاج
newsworthy قابل انتشار
open cheque چک قابل انتقال
omissible قابل حذف
piceous قابل اشتعال
plantable قابل کشت
opens قابل بحث
merchantable قابل فروش
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
pasturable قابل چرا
elastic قابل ارتجاع
persuadable قابل تشویق
kenspeckle قابل شناسایی
partible قابل افراز
pardoable قابل عفو
opened قابل بحث
justiciable قابل دادرسی
trustworthy قابل اعتماد
pivoting قابل چرخش
negotiate قابل انتقال
expendable قابل خرج
merchantable قابل معامله
selective قابل انتخاب
selectively قابل انتخاب
mentionable قابل ذکر
separable قابل تفکیک
multiplicable قابل تکثیر
meltable قابل ذوب
drinkable قابل اشامیدن
arable قابل کشتکاری
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
multipliable قابل تکثیر
negotiated قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
eligible قابل انتخاب
minable قابل استخراج
medicable قابل معالجه
maintainable قابل نگاهداری
macroscopic قابل رویت
livable قابل زیستن
mibeable قابل استخراج
digestible قابل هضم
enforceable قابل اجراء
enforceable قابل اجرا
limpsy قابل انحناء
limpsey قابل انحناء
limit of inflammability حد قابل اشتعال
licensable قابل اجازه
leviable قابل تحمیل
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
vulnerable قابل حمله
machinable قابل تراش
namable قابل ذکر
liveable قابل زندگی
observable قابل مراعات
knowable قابل دانستن
nota bene قابل توجه
numerable قابل شمارش
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زیستن
limsy قابل انحناء
reclaimable قابل احیاء
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
renderable قابل ارائه
rentable قابل اجاره
repairable قابل جبران
reparable قابل جبران
repeatable قابل تکرار
refrangible قابل انکسار
refractile قابل انکسار
reconcilable قابل تلفیق
recoupable قابل جبران
redeemable قابل ابتیاع
objectionable قابل اعتراض
acclimatable قابل اعتیاد
refillable قابل تعویض
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com