English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (14 milliseconds)
English Persian
companionable قابل معاشرت
sociable قابل معاشرت
livable قابل معاشرت
liveable قابل معاشرت
Search result with all words
sociability قابل معاشرت بودن
associable قابل معاشرت متجانس شدنی
conversable خوش سخن قابل معاشرت
Other Matches
good fellowsh معاشرت
societies معاشرت
society معاشرت
associations معاشرت اتحاد
sociability معاشرت پذیری
association معاشرت اتحاد
take up معاشرت کردن
genial خوش معاشرت
associated معاشرت کردن
conversableness قابلیت معاشرت
associating معاشرت کردن
incommunicative بی معاشرت و بی امیزش
associates معاشرت کردن
etiquette ایین معاشرت
associate معاشرت کردن
fellowsh رفاقت معاشرت
intercommunicate معاشرت کردن
sociable خوش معاشرت
fellowship هم صحبتی معاشرت کردن
he has no manners ایین معاشرت نمیداند
kith علم اداب معاشرت
insociability عدم قابلیت معاشرت
reassociate دوباره معاشرت کردن
dissocial نامناسب برای معاشرت
fellowships هم صحبتی معاشرت کردن
insociable ناسازگار غیرقابل معاشرت
etiquette علم اداب معاشرت
military courtesy اداب معاشرت نظامی
commerce معاشرت تجارت کردن
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
associational مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
To be a good mixer. با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
associates امیزش کردن معاشرت کردن
companion معاشرت کردن همراهی کردن
associating امیزش کردن معاشرت کردن
associate امیزش کردن معاشرت کردن
associated امیزش کردن معاشرت کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible قابل درک قابل رویت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
observable قابل مشاهده قابل گفتن
adducible قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
combustible قابل سوزش قابل تراکم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل معرفی قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced قابل
able قابل
abler قابل
good قابل
sensible قابل حس
ablest قابل
apt قابل
acceptor قابل
dissoluble قابل حل
capable قابل
incapable نا قابل
solvable قابل حل
soluble قابل حل
qualified قابل
titratable قابل عیارگیری
to come into effect قابل اجراشدن
to take effect قابل اجراشدن
to come into operation قابل اجراشدن
adjustable قابل تطبیق
adjustable قابل تنظیم
identifiable قابل شناسایی
soluble oil روغن قابل حل
assignability قابل تعیین
assurable قابل اطمینان
assimilable قابل تجانس
thinkable قابل فکر
applicatory قابل اجراء
appraisable قابل تقویم
apprehensible قابل فهم
appropriative قابل ضبط
approvable قابل تصویب
arbitrable قابل داوری
perceptible قابل درک
terminable <adj.> قابل فسخ
thankworthy قابل سپاسگزاری
ascertainable قابل تحقیق
ascribable قابل اسناد
temptable قابل اغوا
augmentable قابل افزایش
navigable قابل کشتیرانی
arable قابل کشتکاری
tractile قابل اتساع
audible قابل شنوایی
audible قابل شنیدن
viable قابل دوام
attributable قابل اسناد
caducity قابل زوال
sellable قابل فروش
practicable قابل اجرا
sustainable قابل تحمل
admirable <adj.> قابل تحسین
blamable قابل سرزنش
avertible قابل دفع
traceable قابل ردیابی
predictably قابل پیشگویی
awardable قابل اعطاء
soiothfast قابل اعتماد
predictable قابل پیشگویی
bailable قابل ضمانت
shippable قابل ارسال
traceable قابل تعقیب
decipherable قابل استخراج
tractile قابل کشش
pliable قابل انعطاف
aceptive قابل قبول
acceptance limit حد قابل قبول
superimposable قابل تحمیل
absorbable قابل جذب
absolvable قابل عفو
superimposable قابل تزاید
abrogable قابل نسخ
abrogable قابل الغاء
alterable قابل تغییر
ameliorable قابل اصلاح
abatable قابل تخفیف
reputable قابل اطمینان
alienable قابل انتقال
statutable قابل تقنین
acquirable قابل حصول
submergible قابل فروکردن در اب
adducible قابل استدلال
suable قابل پیگرد
admittable قابل قبول
admittable قابل تصدیق
affimable قابل تصدیق
submersible قابل شناوری
accomplishable قابل اجرا
acclimatable قابل اعتیاد
acclamable قابل تحسین
superimposable قابل اضافه
reputable قابل شهرت
amendable قابل اصلاح
swimmable قابل شناوری
practicals قابل استفاده
practical <adj.> قابل استفاده
appeasable قابل تسکین
appellable قابل مراجعه
appellable قابل استیناف
applaudable قابل تحسین
profitable قابل استفاده
soundable قابل ایجادصوت
allowable قابل استفاده
appealable قابل استیناف
aposematic قابل گوشزد
amerceable قابل جریمه
analog شی قابل قیاس
explosive قابل انفجار
superposable قابل انطباق
analogical قابل قیاس
assailable قابل حمله
spareable قابل امساک
apodeictic قابل توضیح
supportable قابل تحمل
supposable قابل فرض
apodictic قابل توضیح
allowable قابل قبول
willable قابل اراده
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
divisible قابل تقسیم
considerable قابل توجه
employable قابل استخدام
pitiable قابل ترحم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com