Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
non litigious jurisdiction act
قانون امور حسبی
non litigious matters act
قانون امور حسبی
Other Matches
non litigious matters
امور حسبی
probate court
محکمه امور حسبی
non litigious
حسبی
civil works
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
medical regulator
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canons
قانون کلی قانون شرع
canon
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
say's law
قانون سی . براساس این قانون
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
amor
امور
state affairs
امور مملکتی
the high functionery ries of the state
مصادر امور
combat duty
امور رزمی
money matters
امور پولی
interior affairs
امور داخلی
civil affairs
امور غیرنظامیان
personal affairs
امور شخصی
interiors
امور داخله
interior
امور داخله
authority
اولیاء امور
religious matters
امور دینی
financial affairs
امور مالی
authorities
اولیای امور
aviation authority
امور هواپیمایی
authority ties of the state
اولیا امور
authority ties of the state
مصادر امور
miscellaneous
امور متفرقه
regulatory authority
اولیاء امور نظارتی
surveillance authority
اولیاء امور نظارتی
customs broker
واسطه امور گمرکی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
supervisory authority
اولیاء امور نظارتی
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
to arrange matters
ترتیب دادن امور
administrations
اداره امور یکانها
politico military
امور سیاسی نظامی
air branch
قسمت امور هوایی
principal centre of affairs
مرکز مهم امور
resgestae
امور انجام شده
majordomo
متصدی امور خانوادگی
clerical test
ازمون امور دفتری
space broker
کارگزار امور تبلیغات
promiscuous
بیقید در امور جنسی
civic action
امور عام المنفعه
militarization
نظامی کردن امور
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
ministry of foreign affairs
وزارت امور خارجه
secretary of state for foreign affairs
وزیر امور خارجه
g air
رکن 2 امور هوایی
emotional and physical
امور عاطفی و بدنی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
minister for foreign affairs
وزیر امور خارجه
testamentary causes
امور مربوط به وصایا
tax reforms
اصلاح امور مالیاتی
tax administration
اداره امور مالیات
Foreign Office
وزارت امور خارجه
table of authorities
جدول اولیا امور
State Department
وزارت امور خارجه
bureaucratic
وابسته به امور اداری
minister of foreign affairs
وزیر امور خارجه
foreign minister
وزیر امور خارجه
fish warden
متصدی امور شیلات
routines
امور غیر مهم
financial affairs
امور مربوط به مالیه
administration
اداره امور یکانها
routinely
امور غیر مهم
routine
امور غیر مهم
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
وزارت امور خارجه
supervisory authority
اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority
اولیاء امور مراقبتی
chaplains
افسر امور دینی
surveillance authority
اولیاء امور مراقبتی
chaplain
افسر امور دینی
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
surgical
مربوط به امور پزشکی جراحی
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
strategic
مربوط به امور سوق الجیشی
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
presswork
اداره مطبعه امور چاپخانه
to take the helm
زمام امور رادردست گرفتن
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
politics
علم سیاست امور سیاسی
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
technicians
شخص متخصص در امور صفتی
signal security
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
Ministry of Labor and Social Affairs .
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
technician
شخص متخصص در امور صفتی
cryptologistics
امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
diplomatist
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
parochialism
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
counsel appointed
وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
homes
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
minnesota clerical aptitude test
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
shipping
امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
rummage sale
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
channeled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeling
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
channel
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
dialectic
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
channels
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
functional
رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
superstitious uses
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
collated
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
formalism
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
get in gear
[get into gear]
<idiom>
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
commoners
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commonest
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
hipster
شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
selenodetic
امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
consortium
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
churchwardens
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
joint petroleum office
دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
institutionalism
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
consortia
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
back end server
کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
classical economics
نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
job
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
civil censorship
سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
civilian supply
امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
electronic
سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
housekeeping
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
statutes
قانون
regardless of the law
به قانون
hess's law
قانون هس
law of constant heat sumation
قانون هس
kanoon
قانون
enacment
قانون
lex
قانون
nisi
قانون
edict
قانون
laws
قانون
canon
قانون
act
قانون
code
قانون
legal
قانون
law
قانون
rule
قانون
acted
قانون
legislation
قانون
statute
قانون
edicts
قانون
regulation
قانون
canons
قانون
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
law of causation
قانون علیت
in the eyes of law
از دید قانون
lenz' law
قانون لنز
law merchant
قانون تجارت
law of contiguity
قانون مجاورت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com