Dictiornary-Farsi | قبول شده موردموافقت واقع شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
agreed to	قبول شده موردموافقت واقع شده


Other Matches

to pass go orrun current	معمولا مورد قبول واقع شدن
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
intercostal	واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west	واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
acknowledgment	قبول
imprimatur	قبول
intromission	قبول
compliance	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
acceptances	قبول
adoption	قبول
reception	قبول
receptions	قبول
acceptance	قبول
disclaims	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
admitting	قبول کردن
admits	قبول کردن
I agree.	قبول دارم.
admit	قبول کردن
intolerancy	عدم قبول
disclaimed	قبول نکردن
acceptable <adj.>	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
adoption	قبول به فرزندی
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
honored	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
adopts	قبول کردن
adopting	قبول کردن
sufficient <adj.>	قابل قبول
adopt	قبول کردن
honouring	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honour	قبول کردن
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
satisfactory <adj.>	قابل قبول
acceptancy	اماده قبول
entertains	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertain	قبول کردن
aceptive	قابل قبول
acknowladgement of debt	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
admission of liability	قبول بدهی
admittable	قابل قبول
adopter	قبول کننده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowable	قابل قبول
accepter	قبول کننده
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptation tacite	قبول ضمنی
acceptor	قبول کننده
acceptably	بطورقابل قبول
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
reasonable	قابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
express acceptance	قبول صریح
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
implied acceptance	قبول ضمنی
incompliance	عدم قبول
embracement	قبول اتخاذ
disallowance	عدم قبول
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowable load	بارقابل قبول
agreements	قرار قبول
agreement	قرار قبول
intolerance	عدم قبول
rejection	عدم قبول
rejection	قبول نکردن
compliancy	قبول اجابت
compliantly	با قبول و رضایت
acceptant	قبول کننده
passed	قبول کردن
concedes	قبول شکست
passes	قبول کردن
conceded	قبول شکست
sufficiently <adv.>	قابل قبول
concede	قبول شکست
honours	قبول کردن
offer and acceptance	ایجاب و قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
non acceptance	عدم قبول
naturalization	قبول تابعیت
conceding	قبول شکست
pass	قبول کردن
reply paid	جواب قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
receivable	قابل قبول
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
ready acceptance	حسن قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
compliant	قبول کننده
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
ratification	قبول قبولی
valid	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
believable	قابل قبول
to take in	قبول کردن
acceptances	قبول قرارداد
acceptable	قابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
acceptance	قبول قرارداد
unacceptably	غیرقابل قبول
passable	قابل قبول
taken	مورد قبول
accept	قبول شدن
received	مورد قبول
accepts	قبول شدن
accepts	قبول کردن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
admissible	قابل قبول
accept	قبول کردن
acceptability	قبول شدگی
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
suffrage	کمک همراهی قبول
popularity	قابل قبول عامه
d. of a request	عدم قبول خواهش
complier	قبول کننده همدست
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
conventional	مورد قبول عامه
credibility	قابل قبول بودن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
availabe time	زمان مورد قبول
to hold water	قابل قبول بودن
acceptance of goods	قبول کردن کالا
acceptance number	عدد ملاک قبول
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
admissible load	بار قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول
accepts	پسندیدن قبول کردن
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
admissibleness	بطور قابل قبول
accepting	پسندیدن قبول کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
valid assumptions	فروض قابل قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
taker	قبول کننده شرط
matriculant	قبول شده در دانشگاه
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
non compliance	عدم قبول یا انجام
adhesion	انضمام قبول عضویت
permissible stress	خستگی قابل قبول
persona grata	شخص مورد قبول
disapprove	قبول نکردن رد کردن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
acceptances	حوالهء قبول شده
acceptance	حوالهء قبول شده
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
to be valid	قابل قبول بودن
takers	قبول کننده شرط
legal tender	پول قابل قبول
hard currencies	ارز قابل قبول
honored	یاحوالهای را قبول کردن
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
honors	یاحوالهای را قبول کردن
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
incredibility	عدم قابلیت قبول
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
eligibly	بطور قابل قبول
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
situated or situate	واقع
situate	واقع در
situates	واقع در
indeed	در واقع
situating	واقع در