English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English Persian
justifiable homicide قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد
justifiable homicides قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد
Other Matches
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
culpably مجرمانه
extends فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
extending فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
extend فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
mens rea قصد مجرمانه
privacy قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
random access فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
chapters بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapter بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
public متن یا برنامهای که حق کپی ندارد و توسط هر کسی قابل کپی کردن است
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
tropologic مجاز
lawful مجاز
toluene حد مجاز
admissible مجاز
rated مجاز
allowable مجاز
commissioned مجاز
authorized مجاز
admissibll مجاز
certified مجاز
admittable مجاز
at liberty مجاز
permitted مجاز
legal مجاز
authorrized مجاز
metonymy مجاز
permissive مجاز
licensed مجاز
licensable مجاز
permissible مجاز
authorised مجاز
allowed مجاز
complements حد مجاز مکمل
doses مقدار مجاز
setting شدت مجاز
dosed مقدار مجاز
allowed vibrations ارتعاشهای مجاز
complementing حد مجاز مکمل
settings شدت مجاز
dosing مقدار مجاز
prescribed load بار مجاز
authorized bank بانک مجاز
contraband غیر مجاز
authorized allowance سهمیه مجاز
authorized manpower استعدادپرسنلی مجاز
authorised clerk واسطه مجاز
authorise مجاز نمودن
safe load بار مجاز
revocable contract عقد مجاز
complemented حد مجاز مکمل
complement حد مجاز مکمل
allowances میزان مجاز
speed limits سرعت مجاز
speed limit سرعت مجاز
not allowed غیر مجاز
allowance میزان مجاز
lawfully به طور مجاز
permissibly بطور مجاز
permissible velocity تندی مجاز
permissible velocity سرعت مجاز
permissible dosage دوز مجاز
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
working stress تنش مجاز
allowable stress تنش مجاز
allowable load بار مجاز
allowable level تراز مجاز
allowable cargo load حداکثربار مجاز
allowable cargo load بار مجاز
permissible deviation تفاوت مجاز
unauthorized غیر مجاز
admitance روا مجاز
metonym مجاز مرسل
permissible load بار مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
working load بار مجاز
tolerance خطای مجاز
tolerance تفاوت مجاز
tolerances تفاوت مجاز
accredited مجاز معتبر
idiographic وابسته به مجاز
tolerances خطای مجاز
on the house <idiom> مجاز درکاری
bona fide holder دارنده مجاز
troplogy مجاز گوئی
licensing hours زمان مجاز
fair game شکار مجاز
impermissible غیر مجاز
legitimizing مجاز کردن
legitimizes مجاز کردن
legitimized مجاز کردن
legitimize مجاز کردن
circuit allocated use مدارچانلهای مجاز
legitimization مجاز کردن
legitimising مجاز کردن
legitimises مجاز کردن
legitimised مجاز کردن
free مجاز منفصل
trope مجاز استعاره
freed مجاز منفصل
permit مجاز کردن
height clearance ارتفاع مجاز
authorized strength استعداد مجاز
licit روا مجاز
bag limit حد مجاز صید
ban item غیر مجاز
authorized program برنامه مجاز
justifiability مجاز بودنی
figuratively بطور مجاز
permitting مجاز کردن
tolerance limit خطای مجاز
frees مجاز منفصل
freeing مجاز منفصل
permits مجاز کردن
dose مقدار مجاز
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
permissible dosage میزان داروی مجاز
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
table of allowance جدول سهمیه مجاز
tare وزن مجاز یک فرف
tensile stress تنش کششی مجاز
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
ranges مجموعه مقادیر مجاز
range مجموعه مقادیر مجاز
ranged مجموعه مقادیر مجاز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
rating نحوه عملکرد مجاز
prescribed load بار مهمات مجاز
ratings نحوه عملکرد مجاز
illigal character دخشه غیر مجاز
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
allowable cabin load بار مجاز هواپیما
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
allowed quantum state حالت کوانتومی مجاز
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
authorized parts list لیست قطعات مجاز
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
authorized allowance supplies سهمیه اماد مجاز
eligible traffic عبور و مرور مجاز
licitly بطور مجاز یا مشروع
illigal character کاراکتر غیر مجاز
circuit allocated use سهمیه مدارهای مجاز
forbidden band نوار غیر مجاز
numbers مجموعه مقادیر مجاز
number مجموعه مقادیر مجاز
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
security مشخصات کاربران مجاز
illicit advertising تبلیغ غیر مجاز
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
authorized stockage list لیست ذخیره انبار مجاز
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
illicit قاچاقی نامشروع غیر مجاز
lincense or cence مجاز کردن پروانه دادن
overdrafts برداشت اب بیش از اندازه مجاز
overdraft برداشت اب بیش از اندازه مجاز
game fish ماهی مجاز برای صیادی
personnel ceiling سقف استعداد مجاز پرسنلی
frequency tolerance میزان تغییر مجاز فرکانس
pass reciever دریافت کننده مجاز پاس
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
allowable cargo load فرفیت بار مجاز هواپیما
there is no style about her ندارد
there is no limit to it حد ندارد
he is not of that stamp را ندارد
flicker free ی ندارد
it does not weigh with me ندارد
clearer مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
under the counter داروی بدون نسخه وغیر مجاز
butt ending ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
authorized شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
clears مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com