English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
award a contract قراردادی را واگذار کردن
Other Matches
discharge of contract انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
enter into an agreement قراردادی را منعقد کردن
To annul [abrogate] a contract قراردادی را باطل کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
infeoff واگذار کردن
transferring واگذار کردن
transfers واگذار کردن
to make over واگذار کردن
concede واگذار کردن
surrenders واگذار کردن
abdicates واگذار کردن
abdicated واگذار کردن
surrendered واگذار کردن
abdicate واگذار کردن
surrender واگذار کردن
conceded واگذار کردن
authorisations واگذار کردن
authorization واگذار کردن
remise واگذار کردن
releases واگذار کردن
released واگذار کردن
give واگذار کردن
release واگذار کردن
assignments واگذار کردن
assignment واگذار کردن
gives واگذار کردن
giving واگذار کردن
to turn over واگذار کردن
conceding واگذار کردن
concedes واگذار کردن
to deliver over واگذار کردن
assign واگذار کردن
ceding واگذار کردن
cedes واگذار کردن
cede واگذار کردن
relegating واگذار کردن
relegate واگذار کردن
assigned واگذار کردن
relegates واگذار کردن
relegated واگذار کردن
transfer واگذار کردن
allocation واگذار کردن
entrusting واگذار کردن
abdicating واگذار کردن
allocations واگذار کردن
demise واگذار کردن
assigning واگذار کردن
assigns واگذار کردن
entrust واگذار کردن
entrusts واگذار کردن
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
to enter into an agreement پیمان یا قراردادی منعقد کردن
guarantee a contract اجرای قراردادی را ضمانت کردن
to guarantee a contract اجرای قراردادی راضمانت کردن
to draw up a contract قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
to sign up قراردادی را امضا کردن [اسم نویسی کردن]
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
bequeathing بکسی واگذار کردن
assignment of tasks واگذار کردن وفایف
reallocation مجددا واگذار کردن
bequeathed بکسی واگذار کردن
bequeath بکسی واگذار کردن
bequeaths بکسی واگذار کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
deed سند باقباله واگذار کردن
quitclaim چشم پوشیدن از واگذار کردن
deeds سند باقباله واگذار کردن
vest a property in someone ملکی را به کسی واگذار کردن
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
to sell out بدیگری واگذار کردن ورفتن
to bargain a way درازای چیزی واگذار کردن
submitted واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
entrusts واگذار کردن تفویض کردن
entrusting واگذار کردن تفویض کردن
give over ترک کردن واگذار کردن
entrust واگذار کردن تفویض کردن
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
arbitrary قراردادی
bespoke قراردادی
contractual قراردادی
defoult قراردادی
bespoken قراردادی
based on a contract قراردادی
contracted قراردادی
default قراردادی
defaulting قراردادی
conventional قراردادی
defaults قراردادی
advice code کد قراردادی
defaulted قراردادی
unconventional غیر قراردادی
conventions ائین قراردادی
To conclude an agreement (contract). قراردادی بستن
contractual liability مسئوولیت قراردادی
arbitrarily بطور قراردادی
code نشانه قراردادی
agreed point نقطه قراردادی
agreement water rate نرخ قراردادی اب
formal charge بار قراردادی
contracted weaver بافنده قراردادی
convention ائین قراردادی
conventional current جریان قراردادی
contractual relationship رابطه قراردادی
prosign علامت قراردادی
convectional current جریان قراردادی
arbitrary دلبخواه قراردادی
base symbol علایم قراردادی مبنا
conventional programming برنامه نویسی قراردادی
phonetic alphabet کلمات قراردادی مخابراتی
military symbols علایم قراردادی نظامی
legal assistance علایم قراردادی نقشه
hit and miss <idiom> ناخوشآیند ،غیر قراردادی
assignor واگذار کننده
grantor واگذار کننده
ceded واگذار شده
vested واگذار شده
alienor واگذار کننده
transferred واگذار شده
ceder واگذار کننده
renunciant واگذار کننده
taxi squadder بازیگر عضو گروه قراردادی
taxiing عضو گروه بازیگران قراردادی
advice code کد قراردادی مخصوص ارسال اماد
taxied عضو گروه بازیگران قراردادی
all in contract قراردادی که همه چیز را در بر میگیرد
default setting تنظیم پیش فرض یا قراردادی
default font فونت پیش فرض یا قراردادی
creation of contractual tie انشاء ایجاد رابطه قراردادی
conventionality مطابقت با ایین ورسوم قراردادی
taxi عضو گروه بازیگران قراردادی
taxies عضو گروه بازیگران قراردادی
conventionalist کسیکه پیروایینهای قراردادی ورسمی باشد
taxi squad گروه بازیگران قراردادی درباشگاه حرفهای
ceded portfolio اوراق بهادار واگذار شده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
conventionally برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
to give somebody an ultimatum به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
to off an agreement قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
yellow dog contract قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
contra proferentem قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین
free on quay قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
signals علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
delegatee کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
restraint of trade قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
conventional sign علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
dower درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
frustrated contract قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
notional aircraft هواپیمای قراردادی هواپیمای نمونه
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com